شهیدی که منافقین او را با چادرش خفه کردند زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) داشت. گرایش به دیدگاه‌های حضرت امام تاثیر عمیقی در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت‌هایش بر جای گذاشت. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، معرفی بعضی از شهدا نیاز به مقدمه‌چینی ندارد که […]

شهیدی که منافقین او را با چادرش خفه کردند

زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) داشت. گرایش به دیدگاه‌های حضرت امام تاثیر عمیقی در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت‌هایش بر جای گذاشت.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، معرفی بعضی از شهدا نیاز به مقدمه‌چینی ندارد که هر چه بگوییم نمی‌تواند بزرگی آنان را نشان دهد؛ شهدایی که بعضاً نامشان را نشنیده‌ایم و نمی‌دانیم در کدام گوشه از این خاک چه کردند و چه خواستند که اینگونه در عرش الهی بزرگ و بلندمرتبه شدند؛ شهید زینب کمایی را حتما باید شناخت و باید راز این مقام بلندش را جستجو کرد؛ زینب فرزند جعفرقلی، تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۱/۱.

زینب دوران دبستان و دو سال از دوره راهنمایی را در آبادان سپری کرد و از کلاس سوم دبستان تحت تاثیر تربیت آگاهانه مادر و شرکت در جلسات قرآن حجاب اسلامی را انتخاب کرد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه راهنمایی و مسجد محله به فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی مشغول شد. زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) داشت. گرایش به دیدگاه‌های حضرت امام تاثیر عمیقی در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت‌هایش بر جای گذاشت.

مادر این شهید ۱۴ ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت می‌کند: «زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام.

دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت.»

با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ زینب به همراه خانواده مجبور به ترک شهر و دیار کودکی‌اش شد. پس از مهاجرت به اصفهان و سپس شاهین‌شهر اصفهان او در سایه حمایت‌های مادرش به فعالیت‌های فرهنگی از جمله شرکت در کلاس‌های اعتقادی جامعه زنان و عضویت در بسیج و فعالیت‌های پرورشی و تربیتی دبیرستان ۲۲ بهمن شاهین‌شهر پرداخت.

در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول به خدمت بودند. به دلیل فعالیت‌های مستمر زینب و تلاش‌های بی‌وقفه‌اش جهت تغییر وضعیت فرهنگی شاهین شهر، پس از گذشت شش ماه از حضورش در این شهر هدف سازمان منافقین قرار گرفت و در شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ در راه بازگشت از مسجد تا خانه توسط اعضای این گروه ربوده و به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف شد.

منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله و دانش آموز سال اول دبیرستان در ترور کور منافقین به شکل مظلومانه‌ای به شهادت رسید و همراه با شهدای فتح‌المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

این شهیده در بخشی از وصیت‌نامه خود این‌چنین می‌نویسد: «خدایا نگذار نقاب نفاق و بی‌طرفی بر چهره‌مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم . اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس … ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک. چه یافت آن‌کسی که تو را گم کرد و چه گم کرد آن کس که تو را یافت. (قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام)

بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیت نامه‌ای داشته باشد من نیز تصمیم گرفتم این متن را بعنوان وصیت‌نامه بنویسم و آخرین حرف‌های خود را برای دوستان و خانواده و تمام عاشقان شهادت بنویسم. از شما عاشقان شهادت می‌خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید. هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید. همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید. چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید.

این است راز شهیدان، این است قصه آنانی که خواستند و رسیدند و رستگاه شدند و چه فوز عظیمی! چه دستاوردی! چه پایانی بر عمری دلدادگی و بندگی! و چه زیباست این گونه به دیدار معشوق شتافتن.