به بهانه‌ی هفته‌ی بسیج نوشت: به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهیدیاران، به نقل از غلامرضا بنی اسد روزنامه نگار نوشت هر کس از همان زاویه ای که ایستاده است می تواند ببیند و روایت کند. هرکس به اندازه ای که در جغرافیایی زیسته است می تواند آدرس بدهد و دیگران را هم به مقصد برساند. […]

به بهانه‌ی هفته‌ی بسیج نوشت:

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهیدیاران، به نقل از غلامرضا بنی اسد روزنامه نگار نوشت هر کس از همان زاویه ای که ایستاده است می تواند ببیند و روایت کند. هرکس به اندازه ای که در جغرافیایی زیسته است می تواند آدرس بدهد و دیگران را هم به مقصد برساند. بر این اساس من روایت خود را دارم از بسیج. از بسیجی که امام تا آخرین لحظه بدان عشق می ورزید به این صراحت که؛ “من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا می خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام”

از‌ نگاه من، بسیج یک فرهنگ متعالی است. یک سبک زندگی به قاعده ایمان. به ادعا نیست که هر کس صدای بلندتری داشته باشد، صدرنشین فهرست بسیجیان باشد. حتی به لباس و پرونده و… هم نیست که اگر بود روزگار دگر شده بود برای همه. بسیج شرح عملی ایمان ناب است در رفتار کسانی که شایسته عنوان بسیجی هستند. اگر به مصداق ها بپردازیم به مثابه ‌کنایه‌ای بلیغ‌تر از تصریح، «غیریت‌سازی» خواهیم کرد با مدعیانی که با حقیقت فاصله‌ها دارند.

اول؛ بسیجی، مثل شهیدسیدمحمد امیری‌مقدم است؛ رعناجوان آرپی‌جی‌زن یکی از گردان‌های لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص) که چون حین عملیات ۲ تا از گلوله‌های آرپی‌جی۷ به هدف نخورد، حلالیت طلبید و هفدهم اسفند ۱۳۶۴ مبلغ ۴ هزار ریال از حقوقش را به سپاه برگرداند.
بسیجی، چون شهید دلاور، اصغر آقا حسینی‌محراب است که وصیت کرد ۲ هزار تومان بابت تلفن‌های شخصی‌اش به‌حساب سپاه واریز شود.
بسیجی یعنی احمد متوسلیان که می‌خواست مردم حساب بودجه سپاه را داشته باشند. به‌گواه آنچه در «ایستاده در غبار» دیدیم، او از مردم کرد شهر حوزه مأموریتش به‌صراحت می‌خواست که از او و یارانش به‌عنوان مسئولان سپاه، حساب بکشند.
بسیجی، شهید احمد رحیمی است که دوستانش را در ساعت کاری سپاه نپذیرفت و از چای دادن به آنان هم جلوگیری کرد تا یادمان بدهد که بیت المال حساب و کتاب دارد.
بسیجی یعنی شهید محمودرضا جمع‌آور که همیشه در گرفتن همان امکانات حداقی جبهه آخرین بود و در زدن به خط دشمن، اولین.

من بسیج را جایگاه تربیت انسان هایی چنین می دانم پس حق خواهید داد هرجا اسمی از بسیج و بسیجی است به احترام قلم بزنم. امروز هم کم نداریم از این آدم ها هر چند کم گفته شده از آنان. این را گفتم تا خودتان جدا کنید از این صفِ نورانی، آنانی که فقط خود را می‌بینند. صفرهای حسابشان با صفرهایی که در دفتر اعمالشان شکل گرفته است، تراز می شود. حساب دست و زبان و نگاهشان را فقط کرام‌الکاتبین می‌داند. بسیجی فقط در حوزه اقتصاد تحفظ ندارد بلکه در زبان هم تقوای گفتار او را از یله گویی باز می دارد. از رفتارهای باری به هرجهت در عرصه مدیریتی، دور می کند. نباید بدزبانی برخی را و بدرفتاری بعضی را و ضعف مدیریتی دیگران به حساب بسیجی نوشت.

بسیجی، اهل عدالت است در مدیریت، اهل مروت است در برابر همه، حتی در برابر بدگوترین و بدرفتار ترین افراد. مهم نیست که آنان چه می کنند، مهم این است که بسیجی حتما و حتما و حتما باید خوب باشد. مگر عراقی ها خوب بودند که رزمندگان ما خوبی را در حق شان تمام می کردند؟ نه، آنان درنده خویی را به نهایت می رساندند اما وقتی با خشاب خالی گرفتار می شدند، با رفتار پر از محبت می فهمیدند با چه نازنینانی می جنگیدند.

خیلی حرف مانده است که می توان در شرح بسیجی های واقعی نوشت. خیلی حرف‌های دیگر هم هست در باره برخی مدعیان که نیاز به‌ نوشتن ندارد، همه می‌دانیم و سیاهه‌ کردن آنها فقط دل را سیاه‌تر می‌کند. چشم ببندیم و دست‌ودل بشوییم از اینها که خود به‌ جادو گرفتار آمده‌اند. به گروه اول برگردیم و رفتار خود را با آنان تنظیم کنیم که زندگی نظم و نسقی مومنانه بگیرد.