بخشی از وصیت نامه شهید «عبدالمراد مرادپور» از شهدای استان لرستان را در متن زیر بخوانید.
سلام بر امام بزرگوار، که هادی ما در جهت دادن به جبهه مقدس اسلام است، سلام بر شهیدان همیشه جاوید که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و به دست ما سپردند، سلام بر جانبازان و معلولین که با اعطای قسمتی از بدن خویش انقلاب را مصمم ساختند.
عزیزان زمانی که به سن بلوغ برسیم، باید همه احساس وظیفه کنیم، جبهه توحید جهانی را علیه کفر جهانی تقویت کنیم و به مدت اکتفا نکنیم، بلکه باید بر دشمن غلبه کنیم و او را از پای درآوریم، تا دیگر خیال تجاوز به اسلام و مسلمین را در سر نپروراند.
ای عزیزان، جبههٔ حق علیه باطل را خالی نکنید و هر کدام در خودتان مسئولیت ایجاد کنید، که باید در راه خدا گام برداشته و جبههها را پر کنید، ای دوستان، عزیزان صف متحد حزبالله را چنان استوار و محکم کنید که هیچ عاملی ضد اسلام نتواند در آن صف مصمم رخنه کند. ای دانش آموزان، همکلاسان درس را همراه با رزم بیاموزید، شما عزیزان که با رزمتان اسطوره مقاومت در مقابل شیاطین و جنایتکاران هستید، باید با قلمتان نیز علم را گسترش داده و کشورهایی که هدفشان استعمار ملل فقیر است را رسوا سازید.
ای عزیزان و هم سنگران من نمیخواهم که شما برایم اشک بریزید، بلکه از شما میخواهم راه من که راه ولایت فقیه و رهبری خمینی کبیر است، ادامه دهید ای امت به خدا سوگند من از آمدن به جبهه هدف مادی و دنیوی نداشتهام، بلکه هدفم رضای پروردگار متعال بوده است.
ای کوردلانی که هدف برادران از جبهه را مادی میدانید، پس چرا خودتان لحظهای در جبههها حضور نمییابید؟ چرا تا اسم جبهه به شما میآورند به خود میلرزید؟ ولی شیران میخروشند و با زمزمه و شادی به عملیات میروند و ظفرمند بر میگردند.
ای خانواده شهدا بدانید که شهدای شما در پیش خدا اجر عظیمی دارند و دلیران ما با شکست رژیم صدام، شمارا شاد و خندان خواهند کرد، ای خانوادهٔ اسرا بدانید، که دلیران ما فرزندان شمارا با شکستن درب زندان عراق رها کردند، پس شمایید که باید حسرت نخورید، همانطور که شهید رجایی فرمودهاند: ما سرنوشت جنگ را در میدان جنگ تعیین میکنیم و صلح را نمیپذیریم، بلکه سرنوشت جنگ را با سیلی زدن به صدام تعیین میکنیم.
ای امت! مسجدها را پر کنید که تمام دشمنان از صف مسجد میترسند و مستحکم باشید نترسید و بر خدا توکل کرده و از جو بازی و دسته گرایی پرهیز کنید.
ای پدر و مادرم! درست است که من باید عصای دست شما باشم، اما چه کنم که صدام جنایتکار وطن اسلام ما را مورد هجوم قرار میدهد، تکلیف از ما ساقط نمیشود و باید در مقابل کفر ایستاد.
ای پدرم! مبادا در شهادت من غصه بخورید، بلکه استوار و اسلام را یاری کنید و بدان که فرزندت در راه رضای پروردگار متعال شهید شده و جز این هدفی نداشته، پس شما باید افتخار کنید، فرزندی در راه خدا دادهاید.
ای مادرم! که مرا از پستان مکیدن به زمانی آوردی که میتوانم بجنگم، نکند که در شهید شدن من شیون کنی، صورت نخراش، بلکه تو باید اسوه زنان دیگر باشی تا در پیش زهرا اجری داشته باشی.
بار الها! به گلوی پارهٔ علیاصغر قسمت میدهم که رزمندگان اسلام را تا فتح نهایی یاری نمایی، بار معبودا! به پهلوی شکستهٔ زهرا قسمت میدهم که طول عمر به امام امت بدهی! بار خدایا فرج حضرت مهدی (عج) را نزدیک بگردان! بار خدایا ظهور منتظر نستوه را برای صف متحد اسلام هرچه سریعتر بگردان! با آرزوی موفقیت مسلمین و با امید پیروزی اسلام برکفر جهانی.
بنا بر این گزارش، شهید عبدالمراد مرادپور، سوم آبان ۱۳۴۷، در روستای «چغابل» از توابع کوهدشت به دنیا آمد، از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، ۲۴ مرداد ۱۳۶۴، با سمت تکتیرانداز در «چنگوله» توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید، پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و ۱۲ فروردین ۱۳۷۰، پس از تفحص در شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
Monday, 28 October , 2024