سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری در دهه ۶۰ با اعزام به جبهه مسئولیت بی‌سیم‌چی را برعهده داشت و سپس به توپخانه لشکر امام حسین (ع) منتقل شد؛ او در دهه ۸۰ به عنوان فرمانده توپخانه ۱۵ خرداد منصوب شد. به گزارش پایگاه خبری شهید یاران؛ سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری خردادماه سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای مذهبی با وضعیت […]

سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری در دهه ۶۰ با اعزام به جبهه مسئولیت بی‌سیم‌چی را برعهده داشت و سپس به توپخانه لشکر امام حسین (ع) منتقل شد؛ او در دهه ۸۰ به عنوان فرمانده توپخانه ۱۵ خرداد منصوب شد.
 
به گزارش پایگاه خبری شهید یاران؛ سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری خردادماه سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای مذهبی با وضعیت اقتصادی ضعیف در اصفهان چشم به جهان گشود. پدر وی دارای شغل آزاد و مادرش خانه‌دار و دارای یک برادر و دو خواهر بود.

او تا مقطع راهنمایی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۶۰ احساس کرد دیگر در مدرسه جایی ندارد و وظیفه‌ای مهم‌تر از تحصیل بر دوش او و دیگر جوانان گذاشته شده و آن هم دفاع از کشور و بیرون راندن متجاوزین از سرزمین‌های ایران اسلامی است؛ لذا در ماه‌های پایانی سال تحصیلی، کلاس را رها کرد و با دشواری زیاد جهت اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل به پایگاه بسیج مراجعه و عازم جبهه شد.

شهید جان‌نثاری در مصاحبه‌ای درباره نحوه اعزام به جبهه‌اش گفته است: ترک تحصیل کرده و شور و اشتیاق اعزام به جبهه با مراجعه به بسیج داوطلب اعزام شدم ولی به دلیل کم بودن سن و کوچکی جثه بنده، از ثبت نام و اعزام توسط مسئولان بسیج ممانعت شد. بنده با تعدادی از دوستان و همکلاسی‌هایم که همین مشکل را برای اعزام به جبهه داشتند، مجبور شدیم برای ادای تکلیف و شوق و ذوق جبهه رفتن، با ترفندهایی از قبیل دستکاری تاریخ تولد و… به جبهه‌ها اعزام شویم.

اعزام ما به جبهه همزمان با شروع عملیات پیروزمندانه بیت‌المقدس بود و با پایان یافتن عملیات بیت‌المقدس به اصفهان بازگشته و جهت شرکت در عملیات رمضان برای مرتبه دوم عازم جبهه شدیم. در اعزام اول مسئولان به لحاظ کوچکی جثه بنده و تعدادی دیگر از دوستان ما را در یک گروهان سازماندهی کردند که به عنوان دژبان و امورات تدارکاتی کار کنیم ولی خوشبختانه پس از رسیدن به اهواز ما را اشتباهاً به خط مقدم برده و اولین حضور بنده با دوستان در مواجهه با دشمن بعثی رقم خورد.

در اعزام دوم این بار به لشکر مقدس ۱۴ امام حسین علیه السلام اعزام شدیم و بنده که تجربه اول اعزام خود را به عنوان بی‌سیم‌چی و تک تیرانداز گردان پشت سر گذاشته بودم، خود را به عنوان بی‌سیم‌چی معرفی کردم تا شاید در یکی از گردان‌های پیاده بروم.

در هنگام سازماندهی، برادری خوش‌سیما و خندان در بین افراد چرخ می‌زد و یکی یکی انتخاب می‌کرد؛ به بنده که رسید پرسید شما بچه کجا هستی؟ و چرا جبهه آمدی و… که پس از معرفی خودم، او نیز خود را حسن غازی معرفی کرد. این بار نمی دانم بگویم از بخت بد و یا طی مسیر سرنوشت به جای گردان‌های پیاده، سر از توپخانه ۱۲۰ میلی متری لشکر امام حسین علیه السلام درآوردم.

حقیقت اینکه در بین بچه‌های جبهه شایع بود که اینهایی که توپخانه هستند، می ترسند و عقب جبهه هستند و شهید و زخمی نمی شوند که البته با گذشت چند سالی فهمیدم که بود و نبود توپخانه در جبهه ها چقدر تأثیر در عملیات‌ها می‌گذارد و آن حرف‌هایی که می‌زدند از روی بی‌اطلاعی افراد بود. به هر حال با گذشت زمان به ادامه خدمت در توپخانه اشتیاق بیشتر پیدا کردم.

سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری معتقد بود نباید بگذاریم جنگ و بلکه از همه مهم‌تر ارزش‌های آن توسط دسته‌ای انسان‌های بی اراده و مزدور داخلی مورد تعرض قرار گیرد.

شهید جان‌نثاری پس از دفاع مقدس

شهید جان‌نثاری در سال ۱۳۶۳ در دوره‌های آموزشی فرماندهی آتشبار توپخانه شرکت کرده و در پشتیبانی آتش از عملیات خیبر با وجود شهادت تعدادی از یارانش بسیار خوش درخشید؛ او در زمان جنگ در عملیات‌های بیت‌المقدس، رمضان، محرم، خیبر، بدر، والفجر سه و هشت، والفجر مقدماتی، کربلای سه، چهار و پنج، بیت‌المقدس هفت و دفاع متحرک عراق در پایان جنگ شرکت کرد.

سردار شهید عباسعلی جان‌نثاری در سال ۱۳۸۰ مسئول عملیات توپخانه نیروی زمینی سپاه شد و چند ماه بعد به سمت جانشینی فرماندهی گروه توپخانه ۱۵ خرداد منصوب شد؛ او در سال ۱۳۸۵ نیز از طرف فرمانده نیروی زمینی سپاه به سمت فرمانده گروه توپخانه موشکی ۱۵ خرداد منصوب شده و در سال ۱۳۸۸ با تصویب فرمانده کل قوا و به‌دست فرمانده کل سپاه به درجه سرداری نائل آمد.

شهید جان‌نثاری پس از حدود سه دهه خدمت به میهن اسلامی، در تاریخ ۱۳ شهریور سال ۱۳۹۰ در منطقه شمال غربی کشور هنگام انجام ماموریت دفاع در برابر گروهک تروریستی پژاک بر اثر اصابت گلوله مستقیم تک‌تیرانداز دشمن شدیداً مجروح شده و در بیمارستان ارومیه بستری شد و نهایتا پس از گذشت سه روز در تاریخ ۱۶ شهریورماه ۱۳۹۰ بر اثر شدت جراحات وارده به آرزوی دیرینه خود که همانا شهادت بود رسید و آسمانی شد.

شخصیت گمنام و متواضع این شهید والامقام به همه ما درس ایثار و از خود گذشتگی واقعی و رهایی از تعلقات دنیوی را می‌دهد؛ وی افتخار عبادت و بندگی خالصانه معبود حقیقی و در نهایت پیوستن به معشوق را داشت.

سردار جان‌نثاری به روایت یک همرزم

محمد عزیزی همرزم سردار جان‌نثاری می‌گوید: شهید جان‌نثاری به لحاظ فردی با وجود ابهتی که داشت، انسان آرام و متینی بود و با زیردستان خود به هیچ عنوان بدرفتاری نمی‌کرد.

سربازانش بارها اعتراف کردند که زمانی که تعاریفی از شهید خرازی و شهید صیاد شیرازی می‌شنوند، ناخودآگاه به یاد شهید جان‌نثاری می‌افتند.

او از لحاظ نظامی، رفتار و انضباط نظامی را کاملاً رعایت می‌کرد، لباس‌هایش همیشه چه در میدان رزم و چه میادین عملیاتی مختلف، اتو کشیده و منظم بود.

بسیار نترس و شجاع بود، البته ماموریت‌های محول از سپاه عمدتاً سخت بود و افراد در رده‌های بالاتر با توجه به شجاعتش متوجه شده بودند که او این ماموریت‌ها را به نحو احسن انجام می‌دهد.

به خاطر دارم پاسگاه داوودآباد در نقطه صفر مرزی بود و برای رسیدن به آنجا باید از یک منطقه جنگلی رد می‌شدیم و هر لحظه امکان داشت ضدانقلاب از لابه‌لای درختان و موقعیت منطقه، عملیات تروریستی علیه او انجام بدهد، اما حاج عباس در ترددهایی که بین این مناطق داشت، هیچ‌گاه تردیدی به خود راه نمی‌داد و با شجاعت هر روز از این مسیر را طی می‌کرد.

معمولاً در مناطق جنگی مرسوم است توپخانه به فاصله ۱۵ کیلومتری خط مقدم مستقر شود، اما جالب است بدانید که شهادت او در نقطه صفر و خط مقدم بود؛ چرا که حاج عباس همیشه سعی می‌کرد که در خط اصلی به مبارزه خود ادامه دهد.