«آقا مِهدی» که بر زبان فرمانده می‌آمد، دلش غنج می‌رفت. این فرصت را یافته بود تا راننده و هم‌مسیرش شود. می‌گوید حاج‌محمود آنچنان جذبه‌ای داشت که هرکس او را می‌دید، مجذوبش می‌شد، فدایی‌اش؛ فدایی فرمانده‌ای که عاشق گمنامی بود. آنچه‌ می‌خوانید روایت مشاور فرمانده سپاه استان همدان از شهید شهبازی است. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری […]

«آقا مِهدی» که بر زبان فرمانده می‌آمد، دلش غنج می‌رفت. این فرصت را یافته بود تا راننده و هم‌مسیرش شود. می‌گوید حاج‌محمود آنچنان جذبه‌ای داشت که هرکس او را می‌دید، مجذوبش می‌شد، فدایی‌اش؛ فدایی فرمانده‌ای که عاشق گمنامی بود. آنچه‌ می‌خوانید روایت مشاور فرمانده سپاه استان همدان از شهید شهبازی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران.، فرمانده منطقه غرب کشور همراه فرمانده جدید سپاه همدان آمده بود. هیچ‌کس، جز همدانی تا آن وقت او را ندیده بود. قرآن که تلاوت شد، بروجردی برخاست و پشت تریبون ایستاد: «برادرمون، محمود شهبازی، امانت فرمانده کل سپاه پیش منه، ایشون توی کردستان و غرب کشور خدمت کرده و ان‌شاءالله امانت من خواهد بود در دست شما…» سخنان بروجردی که تمام شد، جمعیت صلوات فرستاد. شهبازی به احترام بروجردی بلند شد و با سر اجازه گرفت و پشت تریبون ایستاد. نهج‌البلاغه را گشود و نامه امام به مالک‌اشتر را خواند. همه سراپاگوش شده بودند. هیچ‌کدام نمی‌دانستند مهر این فرمانده جدید چنان در دل آنها می‌رود که این غریبه اصفهانی را همچون یک برادر خونی دوست خواهند داشت.

مشاور فرمانده سپاه استان همدان و از یادگاران سال‌های حماسه که همچنان خود را یک رزمنده می‌داند، وقتی با او هم‌کلام می‌شوی سادگی و خاکی بودنش را کاملاً لمس کرده، گویی هنوز در حال و هوای دوران دفاع مقدس سیر می‌کند. سردار مهدی فرجی، نه تنها خودش که دیگر رزمندگان همدانی چه آنهایی که در قید حیات هستند و چه آنانی که در عرش سیر می‌کنند را مرید شهید حاج‌محمود شهبازی می‌داند.

سال ۱۳۵۹ وارد سپاه همدان می‌شود و پایش به کلاس درس فرمانده‌ای باز می‌شود که تسلط زیادی به قرآن و نهج‌البلاغه داشت و می‌خواست شاگردانش را از مفاهیم کلام الهی و معارف علوی سیراب سازد. آشنایی و ارتباطش با شهید شهبازی از دو سال فراتر نمی‌رود اما همین زمان کوتاه و ارتباط با فرمانده به اندازه یک عمر زندگی برایش درس داشته است.

با لهجه همدانی، همان لهجه‌ای که شهید شهبازی از آنها خواسته بود، آن را حفظ کنند، می‌گوید: «پدر و مادرش گمان می‌کردند باغبان سپاه همدان است، به آنها دروغ هم نگفته بود، او در سپاه همدان باغبانی هم می‌کرد. صبح‌ها خودش باغچه و باغ را آب و جارو و سرویس بهداشتی را نظافت می‌کرد. حتی وقتی پدرش در همدان به دیدنش آمد، به چشمانش دید که جوان برومند مهندسش باغچه را آب می‌دهد، پس رو به او کرد و گفت: «آخه تو این همه درس خوندی که بیای اینجا باغبون بشی؟! لااقل بیا اصفهان. همون جا کار کن.» او هم در جواب گفته بود: «آخه من پاسدار سپاه هستم. هرجا بگن باید برم. آقامحسن از همان ابتدا که حاج‌محمود را دیده بود، نقشه‌اش را کشیده بود. او فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرده بود، فرمانده کل سپاه پیشانی بلند این مهندس جوان را دیده و او را «آینده سپاه» خوانده بود. حاج‌محمود از همان روزهای کودکی و نوجوانی نبوغش را نشان داد. نبوغی که در بحبوحه انقلاب، غائله کردستان و بالاخره جنگ تحمیلی خود را نشان و در عمل کلید عملیات الی بیت‌المقدس را در دستان او قرار داد.»

انگار دوباره خودش را می‌بیند که پای درس شهید شهبازی نشسته است، هر لهجه اصفهانی او را یاد حاج‌محمود می‌اندازد، چند لحظه‌ای سکوت می‌کند و بعد ادامه می‌دهد: «اگرچه او، حاج‌احمد متوسلیان، حسن باقری، ابراهیم همت و حتی بروجردی رفقای نزدیک و یار غار هم بودند، اما علاقه‌اش به گمنامی باعث شد که چون آنها پرآوازه نشود. حتی وقتی شهید شد، ابراهیم همت، خبر شهادتش را مخفی نگاه داشت تا در عملیات خطیر الی بیت‌المقدس، روحیه رزمندگان متزلزل نشود، حاج‌محمود عاشق گمنامی بود.

او کلید آزادسازی خرمشهر بود چنان که حسن باقری به او گفته بود: «کلید عملیات آزادی خرمشهر وقتی زده می‌شه که دست شهبازی برسه به جاده خرمشهر-اهواز» هیچ‌کس گمان نمی‌کرد که شهبازی آماده شده تا این نقش را به خوبی ایفا کند. حتی شهید باقری هم باورش نمی‌شد که حاج‌محمود دستش به جاده خرمشهر رسیده باشد، ولی رسیده بود. شاید ناخواسته کلید عملیات را همین دانسته بود، اما حاج‌محمود از اول هم می‌دانست که قضیه کاملاً جدی است. او چنان گمنامی را دوست داشت که تا روز شهادتش مادر و پدرش هم ندانستند که فرزندشان سردار رشید اسلام، جانشین تیپ محمد رسول‌الله، حاج‌محمود شهبازی است، به گفته خودش «مگه فرقی می‌کنه که کی باشم فقط بنده خوبی برای خدا باشم.»»

ارتباط صمیمانه‌ای که بین شهید شهبازی و شهید همدانی بوده، رابطه مرید و مرادی که بین این سردار بزرگ حاکم بوده، چیزی نیست که سردار فرجی از آن بگذرد: «شهید شهبازی گمشده شهید همدانی بود، شخصیتش در شهید شهبازی استحاله شده بود. شهید همدانی با اینکه در چند لشکر مثل انصارالحسین همدان و قدس گیلان و ۲۷ محمد رسو