شهیدی که آرزوی مفقودالاثری داشت دغدغه همیشگی‌اش بود. تمرین می‌کرد. می‌رفت گلستان شهدا توی قبرهای خالی می‌خوابید. شب بود گلستان هم چراغ نداشت. بعد هم آرزو کرد طوری شهید شود که هیچ اثری ازش باقی نماند‌. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، کوچه‌هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از […]

دغدغه همیشگی‌اش بود. تمرین می‌کرد. می‌رفت گلستان شهدا توی قبرهای خالی می‌خوابید. شب بود گلستان هم چراغ نداشت. بعد هم آرزو کرد طوری شهید شود که هیچ اثری ازش باقی نماند‌.
 
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، کوچه‌هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم. ای شقایق‌ها! ایثار از آن شماست که دنیا را گوشه‌ای افکندید و با پرواز عاشقانه خود، بر روز‌های ما نسیم بهشت پاشیدید. شهید رضا حبیب‌اللهی فرزند علی، تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۱۱/۱۸.

شهید رضا حبیب‌اللهی در اول فروردین سال ۱۳۳۸ در اصفهان متولد شد. پدرش حجت‌الاسلام حاج شیخ علی حبیب‌اللهی امام جماعت مسجد شیخ‌لطف‌الله و مسجد آقاعلی‌بابا بود و نام محمدرضا را برای او انتخاب کرد. از کودکی تحت تعلیم و تربیت پدر قرار گرفت. دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسه‌های حاتم بیک، احمدیه و ادب گذراند.

از همان دوران در فعالیت‌های مذهبی شرکت داشت. سال آخر دبیرستان برای اجتناب از خدمت در ارتش شاهنشاهی در امتحان دیپلم شرکت نکرد. او تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود ولی‌پدرش مخالف بود. پس رضا در ایران ماند و مشغول فعالیت‌های سیاسی شد.

یک سال بیشتر تا پیروزی انقلاب نمانده بود! رضا خیلی نترس بود و فعالانه تهیه و توزیع اعلامیه‌ها و پیام‌های حضرت امام خمینی(ره) شرکت داشت.

با پیروزی انقلاب وارد کمیته دفاع شهری اصفهان شد و در سال ۵۸ در امتحانات متفرقه دیپلم شرکت کرد و مدرک خود را گرفت و همزمان در مدرسه علمیّه «امام صادق(ع)» مشغول تحصیل علوم دینی و طلبگی شد. هنوز دو ماه از شروع جنگ نگذشته بود که عازم خوزستان شد و به شیرمردان «خط شیر» پیوست. سال ۶۰ برای رضا سال خاصی بود، چرا که در خرداد همان سال دست راست خود را فدای اسلام کرد.

هنوز دوران مجروحیت را طی نکرده بود که پدرش به لقاء دوست شتافت. در همان سال خداوند حبیب خود را طلبید و رضا به شرف زیارت خانه دوست و حضور در سرزمین وحی نائل شد. از این پس همه او را به نام حاج رضا می‌شناختند.

تدابیر فرماندهی و مدیریت بسیار قوی و ذهن خلاق و طراح حاج رضا در عملیات‌های فتح‌المبین ، بیت‌المقدس، رمضان و محرم باعث شد تا او را به عنوان یک فرمانده نظامی صاحب نظر و دارای سبک و شیوه خاص در عملیات‌ها بشناسند.

سرانجام سردار حاج رضا حبیب‌اللهی در ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ جام شهادت را نوشید و به خواسته‌اش که فناءفی‌الله بود، رسید.

خواهر شهید درباره او می‌گوید: «حواسش بود برای همه  سوغات بیاره، آخه سفر مکه اون هم سفر اول باید سوغات می‌آورد. سوغاتی‌ها را که داد، همه مچاله یا چروک بود. عذر خواهی‌اش را این طور گفت: من که بازار نرفتم یعنی وقت نداشتم. این‌ها رو هم روز آخر تنهایی توی جده خریدم. با یه دست هم بهتر نتونستم بذارمشون داخل ساک.»

محمد حاج صباغ همرزم شهید هم در وصف او این گونه گفته است: «دغدغه همیشگی‌اش بود. تمرین می‌کرد. می‌رفت گلستان شهدا توی قبرهای خالی می‌خوابید. شب بود گلستان هم چراغ نداشت. بعد هم آرزو کرد طوری شهید شود که هیچ اثری ازش باقی نمونه. می‌گفت: این طوری خالصانه میرم پیش خدا.»

همرزم دیگر او حمید رئیسی می‌گوید: «شناسایی که می‌روی باید شش دانگ حواست جمع باشد. به کوچکترین حرکت باید عکس العمل نشان بدی. حالا اگه این حرکت، یه موتور سوار باشد که دیگه تکلیف مشخصه. آماده تیراندازی بودیم که نمی‌دانم چرا کاری نکردیم. جلوتر که آمد دیدم ای بابا این که حاج رضای خودمان است! تازه فهمیدیم این که میگویند توی جنگ فرماندهان از همه حتی شناسایی‌ها هم جلوترند یعنی چه!»

سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین (ع) و وادی عشاق کربلا، جایی که ارباب عشق سر به باد می‌دهد تا اسرار عشاق را بازگو کند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست! سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند، و سلام به آنان که پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند