شهادتی غریبانه در جوار امام غریب «دانیال» دانشجوی رشته برق در دانشگاه شهید منتظری بود، هر بار از دانشگاه برای ماموریت‌هایی که از طرف بسیج به آن اعزام می‌شد، مرخصی می‌گرفت، قضیه سیل لرستان که پیش آمد به عنوان جهادگر به مناطق سیل‌زده اعزام شد، آن‌قدر خوب فعالیت کرد که عنوان جهادگر نمونه را از […]

شهادتی غریبانه در جوار امام غریب

«دانیال» دانشجوی رشته برق در دانشگاه شهید منتظری بود، هر بار از دانشگاه برای ماموریت‌هایی که از طرف بسیج به آن اعزام می‌شد، مرخصی می‌گرفت، قضیه سیل لرستان که پیش آمد به عنوان جهادگر به مناطق سیل‌زده اعزام شد، آن‌قدر خوب فعالیت کرد که عنوان جهادگر نمونه را از آن خودش کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوب‌هایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمع‌هایی که خشن‌ترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکت‌های بی‌ثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمی‌آمد، از پیامدهای فراخوان‌هایی بود که در نهایت حماقت اعلام می‌شد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامی‌ها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها و در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوش‌غیرت زمانمان بیشتر از آن‌ها خواهیم گفت، امروز از شهید «دانیال رضازاده» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.

تنها فرزند خانواده، فدای امنیت ملت شد

دانیال تنها فرزند خانواده رضازاده بود، یک دهه هفتادی که متولد دوازدهم اسفندماه سال ۱۳۷۶ بود، پنج‌ساله بود که پدرش را از دست داد، خیلی زود وارد فعالیت‌های اجتماعی شد، ۱۲ سالش که شد، به بسیج رفت و از آن زمان پایه ثابت بسیج شد و تا لحظه شهادتش هم حضورش در بسیج ادامه‌دار شد، خیلی اصرار داشت مادرش را به کربلا بفرستد، همان‌طور که دوست داشت هم شد و مادر بعد از ۱۵ سال راهی کربلا شد، هنگام رفتن به مادر گفت: حاجت‌هایی دارم، برو و از حضرت سیدالشهدا (ع) بخواه و مادر آرزوهای پسر را از امام حسین (ع) خواست.

از کربلا که برگشت، اغتشاشات شروع شده بود، مدام نگران دانیال بود، دانیال هم که این حال و احوال مادر را دید، بوسه‌ای بر دستانش زد و گفت: مامان اگر روزی من نبودم، نگران نباش، دوستانم هستند و جای من را پر می‌کنند.

شهادتی غریبانه در جوار امام غریب

دانشجوی رشته برق در دانشگاه شهید منتظری بود، یک ترم دیگر مانده بود که درسش تمام شود، هر بار از دانشگاه برای ماموریت‌هایی که از طرف بسیج به آن اعزام می‌شد، مرخصی می‌گرفت، قضیه سیل لرستان که پیش آمد به عنوان جهادگر به مناطق سیل‌زده اعزام شد، آن‌قدر خوب فعالیت کرد که عنوان جهادگر نمونه را از آن خودش کرد، دانیال شوخ‌طبع و با محبت بود، چند ماهی می‌شد که عقد کرده بود، قرار بود رمضان امسال مراسم عروسی‌اش برگزار شود، اما شهادت زودتر او را طلبید.

شهادتی به سبک شهدای کربلا
حسابی آش رشته دوست داشت، آن روز آخر مادر برایش پخت، ظهر که شد زنگ زد و گفت: برایت آش رشته پختم، دانیال هم خوشحال شد و گفت: مامان زود برمی‌گردم خانه، اما دیر کرد، مادر زنگ زد، اما جواب نداد، نگرانی‌ها در تمام تن مادر ریشه انداخت، یکی‌یکی به دوستانش زنگ زد تا یکی از رفقایش گفت: دانیال در درگیری‌های خیابان کمی زخمی شده است و او را به بیمارستان برده‌اند.

آن روز به دانیال و چند نفر دیگر از دوستانش مأموریت داده بودند برای پراکنده کردن جمعیت عازم شوند و به مغازه‌دارها هم بگویند تا کرکره مغازه‌شان را پایین بکشند تا از گزند آشوبگران در امان بمانند.

به منطقه مأموریت رسیدند، خیابان حر عاملی مشهد، در همان لحظه شخص ضارب از یکی از خانه‌ها بیرون آمد و با چاقوهایی که در دست داشت رفیق دانیال را زد، ناگهان دانیال با ضارب چشم در چشم شد و پایش به موتور گیر کرد و زمین خورد، این زمین خوردن فرصت را در اختیار ضارب از خدا بی‌خبر قرار داد تا بنشیند روی قفسه سینه‌اش و سرش را از گردن مجروح کند و بعد قفسه سینه و قلب و داد از دل مادری که تازه از کربلا برگشته و وای از صبری که خدا به او داده است.

بله، دعاهای مادر در سفر کربلا اجابت شد و دانیال با شهادت، عاقبت به‌خیر شد و مزارش شد گلزار شهدای مشهد، بهشت امام رضا (ع).