شهید عسگر خلفی، یکی از شهدای جوان سالهای دفاع مقدس است که شهریورماه ۱۳۳۹ در شهرستان مرند متولد، و ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۴ در جزیره مجنون به شهادت رسید. دیروز سالگرد شهادت اینشهید بود.
یکی از ویژگیهای جالب توجه شخصیت اینشهید، علاقه به ورزش و ورزشکاری و قبولشدنش در رشته زبان انگلیسی در کنکور سال ۱۳۶۲ است که او، البته با پشتکردن به همه خوشیها و اینعلاقهمندیها در نهایت شهادت را انتخاب کرد.
مشروح اینیادداشت در ادامه میآید:
دیروز ۱۷ اردیبهشت، سالروز شهادت جوان دلیری بود که در ۲۶ سالگی معاون گردان حبیببنمظاهر لشکر عاشورا بود و من نیز توفیق داشتم در رکاب این شهید باشم. البته اعتراف میکنم بهرغم رابطه نزدیکی که با او و دوستانش به سبب ارتباط با برادرم داشتم، نتوانسته بودم شناخت درستی از وی داشته باشم و متأسفانه آنقدر از ضریب هوشی بالایی برخوردار نبودم تا بتوانم از علم و دانش و توانایی بیبدیلش بهره ببرم و شناخت خود از او را فزونتر کنم و این اتفاق متأسفانه در جبهه هم نیفتاد و توفیق شناخت بیشتر این انسان بزرگ را از دست دادم.
در ماههای گذشته که مشغول مرور آثار به جا مانده از اینشهید بودم به عظمت هوش و درایت او اندکی پی بردم و البته این اتفاق خیلی دیر افتاد و اگر مرور این آثار نبود شاید این جهل سالیان سال ادامه مییافت و من جاهل از دنیا میرفتم. اگر این انفاق در سال ۱۳۹۹ رخ داد جای شکرش باقی است. شاید بپرسید چه ویژگی تازهای از این شهید عزیز کشف شده است؟ بله درست حدس زدید ویژگی را شناختم که قبلا نمیدانستم و آن اینکه یادداشت هایی از او باقی مانده که نشان از هوش و درایت ستودنی ایشان در آن زمان دارد که کمتر کسی به فکر مسایلی میافتاد که خلفی عزیز در اندیشه آنها بود. فکرش را بکنید که یک جوان ۲۵ و یا ۲۶ ساله آنقدر هوشمندانه کار میکند که در جلسات مختلف بهدنبال کسب علم است و لحظهای از مطالعه باز نمیماند و در عین حال در اندیشه جذب نیرو برای حفظ انقلاب است در حالی که گروههای چپ همه دانشگاهها را قرق کرده اند و این جوان باید با همه آنها مبارزه کند و درس هم بخواند در عین حال در اداره گزینش هم در اندیشه گزینش نیروهای خوب برای مراکز آموزشی و از سوی دیگر خود را در مقام یک نویسنده میبیند و باید کلی مطلب یادداشت کند و باید از تحلیلهای سیاسی دیگران باخبر باشد تا بتواند در مناظراتی که با آنان داشته کم نیاورد و بتواند از اسلام عزیز دفاعی عالمانه بکند. در عین اینکه محل زندگیاش یک روستا البته نسبتاً بزرگ است و همه جا سر میزند تا نیروها را از دست ندهد و همه تعهد همراه اوست و او را به همه میبرد تا مبادا با اندک سستی نیرویی از صف طرفداران انقلاب اسلامی کم شود.
شگفتا وقتی به یادداشتهایش مینگرم، اعتراف میکنم که میتوان نکاتی یافت که برای راقم این سطور که بیشتر از سیسال در حوزه مطالعات اسلامی کار میکند، تازگی دارد. فراموش نکنید که فقط ۲۵ سال دارد و در یک روستا زندگی میکند و حتا لحظهای از مطالعه غفلت نمیورزد و آثار این مطالعه در نوشتههایش کاملاً مشهود است. من که درس خواندن نمیدانستم هیچوقت، هیچوقت او را ندیدم که کتاب در دست نداشته باشد و خاطرات کتابخوانی او داستان مفصلی دارد. اگر مبالغه نکرده باشم میتوان گفت که یک دور آثار استاد مطهری را خوانده بود و به این استاد ارادتی وصفنشدنی داشت. این است که بعد از گذشت ۳۶ سال از شهادتش همچنان میتوان از او گفت و شنید و نوشت. این در حالی است که من در آن زمان شاگرد او به شمار می آمدم. بیتردید کسانی که با او هم ردیف بودند حتما گفتنی های زیادی دارند.
خلاصه اینکه این جوان برای عصر من و تو الگوست و میتوان از او کوشیدن را آموخت و کار کردن را یاد گرفت و آموختن را درس گرفت و تعهد بینظیر را مشق کرد و اینکه یک آن از کوشیدن باز نمی ایستاد و در عین حال در اندیشه جبهه هم بود و در همان سن فرماندهی سپاه را نیز به عهده داشت. آه! چرا از این همه چراغهای تابان درس کوشیدن نمیگیریم و جوان دیندار امروز حتا تاب درس خواندن هم ندارد و نمیتواند با اشتیاق دانش دین را بیاموزد و با نهجالبلاغه مولا علی آشنا گردد که از توصیه این شهید بزرگوار هم بوده است. نمیدانم چرا نسل مذهبی امروز این اندازه بیرمق و سطحی شده و دین را در گوش دادن به مداحی برخی از مداحان عزیز خلاصه میکند که البته خود مداحان هم این نمیخواهند. آیا بودن این دسته از شهیدان فرهیخته برای بیداری ایننسل غافل کافی نیست؟
عسگر عزیزم که کف دستم هنوز گرمای دست تو را به یادگار دارد و گویی که اکنون دستم را میفشاری به تو وعده میدهم که در راهی که آغاز آن علی بزرگ بود و شهید آن راه شدی هرگز از یاد نبرم و تا میتوانم در این راه که راه تو است خواهم کوشید و تا میتوانم نام و یاد تو را گرامی و زنده خواهم داشت و تا توان دارم درصدد جبران تنبلیهای گذشته برخواهم آمد و کار خواهم تا خود را به تو شبیه سازم و اگر لایق بودم شهد شهادت نوشم و یا با قلمی از دنیا بروم که برای اعتلای نام علی کار میکند و دیرزمانی است با این قلم مأنوس گشتهام و البته تا زندهام آن را از کف نخواهم داد به تو و سرور بیبدیلت علی بزرگ برسم.
عسگر جان عزیزم روی ماهت را میبوسم و بر دستهای گرمابخشت بوسه میزنم. دلتنگ دیدارت گشتهایم ای شهید!
Sunday, 27 October , 2024