تاریخ هیچ‌گاه سی‌ویکمین روز از خرداد سال ۱۳۶۰ و مسیر دهلاویه به سوسنگرد را فراموش نخواهد کرد، روزی که یکی از شاگردان مکتب امام علی(ع)، مالک ‌اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان به دیدار معبود شتافت. دو تن از رزمندگان دفاع مقدس روایتگر آخرین روز زندگی شهید مصطفی چمران شده‌اند. به گزارش خبرنگار پایگاه […]

تاریخ هیچ‌گاه سی‌ویکمین روز از خرداد سال ۱۳۶۰ و مسیر دهلاویه به سوسنگرد را فراموش نخواهد کرد، روزی که یکی از شاگردان مکتب امام علی(ع)، مالک ‌اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان به دیدار معبود شتافت. دو تن از رزمندگان دفاع مقدس روایتگر آخرین روز زندگی شهید مصطفی چمران شده‌اند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، از میان تحقیق در آزمایشگاه بل آمریکا و تحقق آرمان‌هایش در سخت‌ترین و خطرناک‌ترین نقاط دنیا، دومی را انتخاب کرد. شاید شرکت در جلسه‌های تفسیر قرآن آیت‌الله طالقانی و نشستن در جلسات شهید مطهری در این انتخاب مهم که سرنوشت او را تغییر داد، نقش بسزایی داشت. یکی از بهترین نخبه‌های علمی دانشگاه‌های آمریکا مرد عمل بود و به خاطر آرمان بزرگی که در سر می‌پرورانید، قید رفاه را زد و به خاطر هدف بلندی که داشت، عطای زندگی در آمریکا را به لقایش بخشید.

شهید مصطفی چمران دوران پر ثمری از زندگی‌اش را در مصر و لبنان گذراند. او در مصر بسیاری از دوره‌های سخت چریکی و پارتیزانی را آموخت و بعدها توانست این مهارت‌ها را آموزش دهد. در لبنان با همراهی امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، سازمان «امل» را تأسیس کرد. آن زمان شیعیان در لبنان از حقوق بسیار اندکی برخوردار بودند و به خاطر مذهبشان از بسیاری از آموزش‌ها محروم بودند. شهید چمران به این بچه‌ها انگیزه‌ای برای زندگی و موفقیت بخشید. مدرسه صنعتی «جبل‌عامل» را مصطفی و شاگردانش با دستان خودشان ساختند. هرکدام از بچه‌ها در این مدرسه حرفه‌ای می‌آموختند تا در آینده بتوانند از آن برای امرار معاش استفاده کنند.

کارنامه بلند بالا و پر از موفقیت شهید چمران در روزهای قبل و بعد از انقلاب و در روزهای پر از التهاب و سختی که گذشت، بر کسی پوشیده نیست. او یک الگوی تمام‌عیار در علم و تقوا و شجاعت و مردانگی بود به‌طوری‌که رهبر انقلاب در مورد او فرمودند: «در وجود خود تضادهای دروغین علم و ایمان، سنت و تجدد و علم و عمل را بی‌معنا کرده بود.

اکبر عنایتی و حشمت ترکیان در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا، روایتگر آخرین روز زندگی شهید چمران و نحوه شهادت او شدند؛ روایتگر سی‌ویکم خردادماه سال ۱۳۶۰، مسیر دهلاویه-سوسنگرد.

در آخرین روز زندگی شهید چمران چه گذشت؟

پیکر پر از خون شهید چمران با قایق به اورژانس صحرایی رسید
روز سی‌ویکم خردادماه سال ۱۳۶۰، روبه‌روی دهلاویه پشت رودخانه کرخه پشت یک گل‌انداز بزرگ کمین کرده بودیم، ساعت حدود ۱۰ صبح بود. شهید چمران که در آن زمان، فرمانده جنگ‌های نامنظم بود، به همراه با چند نفر نیروهای ارتشی به منطقه آمد.

در آن زمان جاده سوسنگرد کاملاً زیر آتش دشمن بود و به خاطر همین نیروها مجبور بودند با وجود مسیر طولانی‌تر از پل میثم تردد کنند، آنها برای رسیدن به آن طرف رودخانه کرخه از قایق‌های بادی استفاده می‌کردند. شهید چمران و همراهانش هم عرض رودخانه را طی کردند تا به سمت دیدگاه بروند؛ یادمانی که اکنون در این منطقه دایر شده، دقیقاً همان دیدگاه است با این تفاوت که آن زمان فقط یک خاک‌ریز بود.

ایرج رستمی، یار باوفای شهید چمران به شهادت رسیده بود و قصد او از این مراجعت بازدید میدانی از منطقه و معرفی جانشین شهید رستمی بود. آتش دشمن سنگین شده بود و از گلوله‌های پراکنده گرفته تا خمپاره و توپ بر سر ما می‌بارید.

حدود یک ساعتی از رفتن دکتر چمران نگذشته بود که تعدادی جیپ با سرعت آمدند و گفتند: قایق آماده کنید، این مطلب نشان‌گر این بود که حادثه‌ای به وقوع پیوسته است. حدس ما درست بود. یک خمپاره ۶۰ به محل استقرار شهید چمران اصابت کرده و دو تن از همراهان وی در جا به شهادت رسیده بودند. ترکش خمپاره به پشت سر شهید چمران نیز اصابت کرده بود، اما امکان انتقال او به عقب با ماشین میسر نبود و به همین دلیل پیکر پر از خون او با قایق طول رودخانه را طی کرد تا به اورژانس صحرایی برسد.

پرواز در پنج کیلومتری اهواز
به اتفاق پنج نفر از برادران هم‌دوره به بیمارستان سوسنگرد منتقل شده بودیم، ورود ما با محاصره سوسنگرد همزمان شده بود و نیروهای خط مقدم بیرون شهر سنگرسازی کرده و مشغول دفاع بودند. اواسط خردادماه سال ۱۳۶۰ چند عملیات محدود انجام شد و در محور سوسنگرد دشمن حدود ۱۵ کیلومتر به عقب رانده شد و در محل یادمان دهلاویه پدافند کرد.

من و چند نفر دیگر از برادران سپاهی در کسوت امدادگر و پزشکیار در منطقه حضور داشتیم، سنگر پست امداد را در همان محل پشت خاک‌ریزها بنا کردیم. ۴۸ ساعت در محل پست امداد و ۴۸ ساعت هم در بیمارستان مشغول به خدمت بودیم. سی‌ویکم خردادماه آن سال و پس از شهادت سروان رستمی، دکتر چمران که از فرماندهان جنگ‌های نامنظم بود، برای معرفی سروان تهرانی‌مقدم که برادر پدر موشکی ایران بود به منطقه و خط مقدم آمده بود.

دشمن از حضور وی توسط ستون پنجم خود مطلع شده بود با آتشی بی‌سابقه منطقه را مورد تهاجم قرار داد. در میان این آتش، ترکشی به سر دکتر اصابت کرد و او با پانسمان سطحی توسط نیروها به بیمارستان سوسنگرد منتقل شد. من آن روز در بیمارستان حضور داشتم. عصر بود که صدای بلند آژیر ما را به بیرون اورژانس کشاند، اما آژیر آمبولانس نبود بلکه ماشین بلیزر بود.

ماشین توقف کرد و یک فیلمبردار و راننده در حال که فریاد یا قائم آل محمد سر داده بودند، از ماشین پیاده شدند. تخلیه‌گرها دکتر چمران را که در حالت اغما بود، پیاده و به تخت اورژانس منتقل کردند. ما مجدد محل زخم را پانسمان کردیم و به دستور پزشک سرم وصل و داروهای احیا را تزریق کردیم.

بعد از انجام کارهای اولیه امداد، دکتر چمران با آمبولانس به اتفاق یک پزشک و پزشکیار راهی اهواز شد، اما به گفته دوستان در پنج کیلومتری شهر اهواز به سوی آسمان پرواز کرد و به شهادت رسید.