شهیدی که چهره زیبای شهادت را دیده‌بود شهید حسین آقامحمدربیع چهره زیبای شهادت را دیده‌بود و عاشقانه در راه رسیدن به زیبایی تلاش می‌کرد تا آن که در عملیات رمضان به اجابت رسید و در نهایت پیکر مطهرش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، حسین آقا محمد ربیع […]

شهیدی که چهره زیبای شهادت را دیده‌بود

شهید حسین آقامحمدربیع چهره زیبای شهادت را دیده‌بود و عاشقانه در راه رسیدن به زیبایی تلاش می‌کرد تا آن که در عملیات رمضان به اجابت رسید و در نهایت پیکر مطهرش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، حسین آقا محمد ربیع ۱ دی ماه ۱۳۴۱ دیده به روشنایی هستی گشود. فعال و کوشا بود و بیکاری را دوست نداشت. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی تا کلاس دوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و سپس به دلیل علاقه به کارهای فنی به شغل مکانیکی مشغول شد. شرکت در مجالس مذهبی و انقلابی او را با امام و اهدافش آشنا کرد.

حسین ضمیری پاک و سالم داشت. اهداف امام را به جان پذیرفت و در اجرای فرامین ایشان کوشا بود. وی در تظاهرات نفرتش را از رژیم ستم‌شاهی فریاد می‌زد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزء اولین کسانی بود که در بسیج مسجد محل شروع به فعالیت کرد. روزها کار می‌کرد و شب‌ها در کلاس‌های آموزشی عقیدتی و نظامی شرکت می‌کرد.

خوشرو و مهربان بود و خصوصیات اخلاقی‌اش سبب شد تا مسئولیت گروه سرود و برنامه‌های ورزشی بسیج به وی واگذار شود. صداقت، اخلاص و خوش اخلاقی‌اش او را محبوب دوستانش ساخته بود. ایشان به نحو احسن در انجام کارها می‌کوشید. حسین با خانواده و دوستانش رابطه خیلی خوبی داشت و با ادب بود. با ایمان و نمازخوان و مسجد برو بود. اوقات فراغت خود را در مسجد و سپاه و جهاد می‌گذراند.

به آموزش قرآن به دیگران علاقه داشت و در آموزش‌های عقیدتی سیاسی نظامی شرکت می‌کرد و مسئولیت تیم ورزشی پایگاه را به عهده گرفته بود. ایشان با بقیه برادران بسیجی در پی جلوگیری از بدحجابی بودند چه مرد و چه زن. روی مقوا نوشته بودند که «بی‌حجاب که به صد عشوه و ننگ آمده‌ای، مگر با عفت و عصمت به جنگ آمده‌ای؟»

حسین در مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس شرکت کرد. حضور در جبهه و دیدن ایثارگری‌های جوانان او را به جبهه علاقمند کرده بود. بعد از آن اکثر اوقات در جبهه بود و برای رسیدن به فیض عظیم شهادت تلاش می‌کرد. حسین به این همه آرامش و پاکی غبطه می‌خورد و راهش را انتخاب کرده بود و هیچ چیز نمی‌توانست مانع رفتنش به جبهه شود.

اعضای بسیج وقتی از نیت او مطلع شدند سعی کردند مانع او شوند، اما حسین مانند همیشه با صبر و لبخندی بر لب حرف‌های‌شان را گوش داد و در آخر گفت که تصمیم خود را گرفته و به جبهه خواهد رفت. چند روز بعد وقتی حسین وارد خانه شد چنان شاد و خندان بود که اعضای خانواده را متعجب کرد.

حسین با نشان دادن برگه اعزامش دلیل شادمانی خود را بیان کرد. حسین چهره زیبای شهادت را دیده بود و عاشقانه در راه رسیدن به زیبایی تلاش می‌کرد تا آن که در عملیات رمضان به اجابت رسید و در نهایت پیکر مطهرش در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت.

وصیت‌نامه شهید حسین آقا محمد ربیع

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ

«هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.»

پدر و مادر عزیزم، وقتى با تفنگ کلاشینکف قلبم را سوراخ کردند، وقتى ترکش و خمپاره مغزم را متلاشى کرد، وقتى قطعه قطعه گوشت بدنم را از زیر شنى تانک بیرون آوردند و یا وقتى اسیر شدم، اصلاً ناراحت نباشید و وقتى که خبر شهادت به دستتان رسید ناراحت نشوید، چرا که توانسته‌اید چنین فرزندى را بزرگ کنید و در راه خدا فدا کنید و به صاحب اصلی‌اش برگردانید، چرا که من و تمام ما امانتى هستیم از طرف خدا به شما والدین و شما وظیفه داری، پس گریه کردن براى من معنایى ندارد، بلکه به یاد على اکبر حسین (ع) گریه کنید و به گفته اماممان گریه کردن بر شهید شرکت در حماسه اوست.

پدر و مادرم، مى‌دانید براى چه کسى گریه کنید؟ براى بهشتى مظلوم گریه کنید، براى رجایى و باهنر گریه کنید و براى طالقانى عزیز و مطهرى گریه کنید. براى کسانى گریه کنید که قدر گریه کردن را داشته باشند. مادرم، از شما مى‌خواهم که در مجلس سوگوارى من سیاه به تن نکنید، زیرا که من اگر واقعاً شهید شده باشم نمرده‌ام و زنده هستم، ولى از نظر ظاهر از چشم شما دور هستم و اما تو اى مادر عزیزم که عمر خود را صرف فرزندان خود کردى و چنین فرزندانى را توانستى تحویل بدهى.

پدرم، من که نتوانستم جواب این همه زحمات شما را بدهم و جبران کنم، ولى امیدوارم که اگر قابل باشم بتوانم در آن دنیا جبران کمى از زحمات شما را بکنم. پدر و مادر، برادران، خواهران و خویشاوندان عزیز، من یک پیام کوچک براى شما دارم، هر چند من کوچکتر از آنم که براى شما پیام بدهم. از شما مى‌خواهم که با حضور خود در صحنه و نماز جمعه‌ها شرکت کنید و با حفظ کردن وحدت خود پیرو سر سخت ولایت فقیه باشید و در آخر یک وصیت هم براى دوستان دارم.

از تمامى شما مى‌خواهم که به گفته اماممان که فرموده‌اند مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید، مسجد را رها نکنید و در کلاس‌هایى که مى‌گذارند شرکت کنید و تداوم بخش راه تمام شهیدان باشید. در ضمن وصیتم این است که راضى نیستم کسى که نماز نمى‌خواند و یا کسى که احکام اسلام را رعایت نمى‌کند در تشیع جنازه من شرکت کنند.

یک وصیت دیگر هم دارم. من را دوستان و پدرم در قبر بگذارند. خدایا؛ رزمندگان ما را یارى کن تا ظهور حضرت مهدى (عج) با کفر مقابله کنند و جزء سربازان امام بگردان و به تمامى مادران، پدران، فرزندان، همسران، خواهران، خویشان و دوستان شهیدان صبر جلیل عنایت بفرما.