وقتی کنسرو ماهی در جبهه حرام بود هر وقت کنسرو ماهی می‌آوردند، بچه‌‌های تدارکات با فرغون کنسروها را به روستای سلیمانیه می‌بردند و با کنسروهای لوبیای برادران ارتشی معاوضه می‌کردند. به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بسیاری از رزمندگان شوخ طبع ما در خط مقدم و حتی در اردوگاه‌های دشمن با طنازی‌های خود […]

وقتی کنسرو ماهی در جبهه حرام بود

هر وقت کنسرو ماهی می‌آوردند، بچه‌‌های تدارکات با فرغون کنسروها را به روستای سلیمانیه می‌بردند و با کنسروهای لوبیای برادران ارتشی معاوضه می‌کردند.

به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بسیاری از رزمندگان شوخ طبع ما در خط مقدم و حتی در اردوگاه‌های دشمن با طنازی‌های خود سبب تقویت روحیه هم‌قطارانشان می‌شدند. چرا که چاشنی طنز همان قدر در تقویت روحیه رزمندگان تأثیرگذار بود که چاشنی مهمات برای ویران کردن مواضع دشمن. به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۱ بخشی از آن روحیات طنز رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس را برای شما بیان می‌کنیم.

وقتی کنسرو  ماهی در جبهه حلال  شد

روایت سیدنورالدین بحرینی در کتاب «موقعیت ننه» درباره تغییر نظر یک روحانی در جبهه را می‌خوانیم:

سال ۱۳۶۰ در خط شیر بودیم. روحانی‌‌ که با ما به خط آمده بود، به بچه‌‌ها گفته بود: خوردن کنسرو ماهی حرام است! توجیهش این بود که ماهی‌هایی که با آن کنسرو درست می‌‌کنند، پولک ندارد و خوردنش اشکال شرعی دارد. هر وقت کنسرو ماهی می‌آوردند، بچه‌‌های تدارکات با فرغون کنسروها را به روستای سلیمانیه می‌بردند و با کنسروهای لوبیای برادران ارتشی معاوضه می‌کردند. فاصله ما با ارتشی‌ها زیاد نبود.

یک شب با صفرعلی صفی در یکی از سنگرها نگهبان بودیم. صدای یک قوطی حلبی خالی که از سنگر یکی از آقایان روحانی بیرون افتاد، توجه‌مان را جلب کرد. قوطی کنسرو ماهی بود. وارد سنگر حاج آقا شدم و پرسیدم:حاج آقا، کنسرو ماهی حلال شد؟ خندید و گفت: برای شهرضایی‌‌ها یواشکی حلال شد! به صفی گفتم: حالا که حاج آقا کنسرو ماهی را حلال کردند، باید یک فکر اساسی کنیم.

یک  روز وقتی ماشین تغذیه از راه رسید، من و صفی به مسؤول تدارکات گفتیم کاری ندارید برایتان انجام بدهیم؟ مسؤول تدارکات گفت: چرا، بی‌زحمت این کنسرو ماهی‌‌ها را ببرید مقر برادران ارتشی و با کنسرو لوبیا عوض کنید. 

کنسروها را داخل فرغون گذاشتیم و حرکت کردیم. بین راه یواشکی سهمیه خودمان را داخل سنگرمان مخفی کردیم و بقیه کنسروها را بردیم با کنسرو لوبیا عوض کردیم. وقتی برگشتیم، کنسرو لوبیاها را تحویل تدارکات دادیم و گفتیم: ما سهم خودمان را برداشتیم، از این به بعد هر وقت خواستید کنسروها را عوض کنید به ما بگویید.

چند بار دیگر هم این اتفاق افتاد. طوری وانمود کردیم که بچه‌ها فکر کنند داریم ایثار می‌کنیم. همیشه قبل از رفتن، سهم کنسرو خودمان را کنار می‌‌گذاشتیم و بقیه را می‌بردیم و تعویض می‌کردیم. ایثار بیش از حد ما سبب شد بچه‌ها شک کنند. یک روز چند نفر از بچه‌‌ها زاغ سیاه ما را چوب زده بودند. قضیه لو رفت. از آن روز به بعد خوردن کنسرو ماهی برای همه حلال شد!