قلم زدن بسته خبر خوب در روز ارتحال عمه مان؛حضرت زینب (س) کاری است بس دشوار. اما نگاه مثبت و حال خوب کُن مان، هم ما و هم شما مخاطبان عزیزمان را در کشف خوبی ها در هر واقعه ای استاد کرده است!
کمتر کسی است که در باب حیات این بانوی اسطوره نشنیده باشد. حیات آن حضرت با صبر و شکیبایی و مقاومت در برابر مصائب فراوان همراه بود که برای ما دوستداران ایشان الگوی خوبی است. نگاه خبر خوبِ ما هم این نقش و الگو را پر رنگ تر می‌کند و بر این امر صحه می‌گذارد که به حتم درست گفته اند که در هر شر و سختی، خیری نهفته است. پس بیایید زینب وار زندگی کنیم و از مصائب و سختی های زندگی مان پله ای بسازیم برای رسیدن به راحتی ابدی و طولانی در بهشت برین.

شنیدن این چند بیت هم خالی از لطف نیست؛ «سرشارترین شعر خدایی، زینب(س). اسطوره‌ی طاقت و حیایی، زینب (س). تو زینت نقطه‌های بسم الله و تفسیر فصیح کربلایی، زینب (س). سر قافله شام بلایی زینب. تو شیر زن کرب و بلایی زینب(س).» 

اولین خبرخوب ما در این روزها که چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را جشن می گیریم، مروری است بر موفقیت های بی نظیر دانشمندان ایرانی فقط در عرصه پزشکی و فقط در سال جاری که هنوز یک ماه و نیم از آن باقی مانده است. 

 در همین سال پیش رو با وجود همه تحریم ها و بالا و پایین هایی که داشتیم،ایران توانست به فناوری ژن درمانی برای درمان سرطان خون دست پیدا کند و این خبر آنجا شیرین تر می شود که بدانید در دنیا فقط دو کشور به این فناوری رسیده اند و ایران سومین کشور است. 

حالا که خنده روی لب تان نشست همراه ما باشید تا بقیه را هم بگوییم. دستیابی ایران به رتبه اول زیست فناوری در منطقه و رتبه ۱۲ دنیا و صادرات محصولات زیست فناوری به بیش از ۱۷ کشور دنیا خبر خوب بعدی است. 

موفقیت دانشمندان ایرانی در تولید رادیو دارو برای درمان سرطان و پیوستن ایران به جمع محدود کشورهای دارنده این فناوری هم گل بعدی ما در حوزه پزشکی است. .خوب حوصله کنید که هنوز هم حرف داریم برای گفتن. ایران عزیز ما در صدر لیست فناوران واکسن دنیا قرار گرفته و آخرین خبر خوب پزشکی سال ۱۴۰۱ هم اینکه با توسعه روش لنفوسیت تراپی احتمال بارداری در زوج های نابارور تا ۷۰ درصد افزایش پیدا کرده است.این همه موفقیت آن هم فقط در یک سال ماشالله دارد. به افتخار ایران و ایرانی و ۴۴ سال اقتدار و افتخار انقلاب اسلامی ….

*اینجا هرچه درسخوان تر باشید، بیشتر حقوق می‌گیرید!

دومین خبر خوب امروزمان روایتی بیست ساله است. سال ۱۳۸۰ بود که چند فعال فرهنگی و رسانه‌ای گروهی را تشکیل دادند تا با رفع نیاز مالی نیازمندان بخشی از دغدغه‌های اجتماعی را کاهش دهند. کار ادامه می‌یابد تا وقتی که در بحث‌هایشان به این نتیجه می‌رسند که تحصیلات، حتی در حد متوسط، باعث می‌شود شخص در تعاملات و بزنگاه‌ها بهتر عمل کند. همین می‌شود چراغ راه‌شان و هسته اولیه تشکیل مؤسسه‌ای را می‌گذارند برای حمایت از تحصیل دانش‌آموزان بدون سرپرست مؤثر.
تشکل مردم‌نهاد دارالاکرام فرهنگی با ۲۰۰ دانش‌آموز شروع می‌کند و الان از بیش از ۹ هزار نفر حمایت می‌کند تا فارغ‌التحصیل و توانمند شوند. «محمد ابراهیم‌خانی» مدیر روابط عمومی این تشکل مردم‌نهاد می‌گوید: «کمک‌ها بسته به شرایط دانش‌آموز خدمات مشاوره، بهداشت، درمان، بورسیه و… تحصیلی می‌شود و کمک هزینه‌ها هم شخصاً به حساب دانش‌آموز واریز می‌شود. دانش‌آموز هرچه درسخوان‌تر باشد، حقوقش بیشتر است تا عاملی شود برای موفقیت دانش آموز.» 

این تشکل در اجرای کارهای حمایتی از افراد متعهد و دلسوز کمک می‌گیرد، مثل «حمیدرضا درودیان» که ابتدا به‌عنوان معلم زبان انگلیسی وارد این مؤسسه شده و الان یکی از حامیان اصلی است و زندگی‌اش را برای یک دانش‌آموز محروم و خانواده‌اش گذاشته است. او مدتی است به پدر یکی از مددجویان که دچار زخم بستر است کمک می‌کند و از هیچ حمایت مالی و معنوی برای کاهش مشکلات این خانواده دریغ نکرده است یا بانو «طیبه قربانی» که از دانش‌آموزان تحت پوشش به‌عنوان فرزندانش یاد می‌کند و چندین نفر را در این کار خوب همراه خود کرده است. 

اما نکته جالب تر اینجاست که بچه‌ها وقتی توانمند شدند، باید به هر صورت که می‌توانند دست دیگران را بگیرند و آن‌ها را توانمند کنند تا به گفته ابراهیم خانی چرخه مهربانی ادامه یابد. همیشه خوش خبر باشید!

* تنها بانوی راهدار کشور را بشناسید!

«در آینده می‌خواهید چکاره شوید؟» بیشتر ما برای یک بار هم که شده با این طرح موضوع در زنگ‌های انشاء دوران مدرسه مواجه شده‌ایم، یا نه در جمع‌های خانوادگی ،وقتی بزرگ ترها مهربانی ما را در شانه زدن عروسک‌ها می‌دیدند و یا با صداهای من درآوردنی آژیر ماشین پلیس دنبال سارق می‌رفتیم، حس کنجکاویشان گل می‌کرد و با لبخند می‌پرسیدند دوست داری بزرگ شدی چکاره بشوی؟ دخترها که خیلی‌هایشان بدون معطلی می‌گفتند معلم.پسرها هم بیشتر یا در قامت پلیس خود را نشان می‌دادند یا خلبان. 

در این میان اما کمتر دخترکی به ذهنش می‌رسد راننده شود، اما  بانو «مهناز بهرامی» وقتی در مدرسه با این سوال چالشی مواجه می‌شود، با اطمینان از علاقه‌اش به رانندگی آن هم از نوع ماشین سنگین می‌گوید، چهره هم‌کلاسی‌ها را هم هنگام شنیدن این جواب می‌توان تصور کرد؛ خنده‌هایی از نوع انفجاری، شاید به این آرزو، شاید هم به محقق نشدنش. 

امروز اما آن دخترک دهه ۶۰ در قامت یک خانم ۴۰ ساله، نخستین و تنها بانوی راهدار کشور لقب گرفته و توانسته از میان ده‌ها، صدها و یا هزاران نفر، آرزویش را خاطره سازد و به رویای شیرین دوران کودکیش دست یابد. 

تنها خانمی که با ماشین‌های نیمه سنگین و سنگین،  با کنار زدن برف‌ها در دل صعب‌العبورترین محورها؛ راه را برای مردم باز می‌کند و گاهی نیز کنار جاده ایستاده و در راه‌ماندگان را به نقاط ایمن هدایت می‌کند. لحظه‌ای از علاقه به کارش با وجود سختی‌ها کم نشده و عاشقانه خدمت کردن به مردم را دوست دارد. 

راهدارهای عزیز همیشه سعی کرده‌اند که اگر مشکلی هم داشته باشند، اما در سخت‌ترین لحظات کنار هم‌وطنانشان باشند و نگذارند آب در دلشان تکان بخورد، گاهی شده خانواده به حضورشان نیاز داشته و یا در حال انجام کارهای شخصی بوده‌اند، اما همین که بحرانی به وجود آمده، به ساعت اداری اکتفا نکرده‌اند و در جاده حضور یافته و برای کمک به مردم آماده شده‌اند؛ این را بانو بهرامی می‌گوید. خدا اجرتان دهد، بانوی با دل و جرئت ایرانی. افتخار مایید!

*قهرمانی مقتدرانه یک یوزپلنگِ ایرانی

اما بشنوید از یک خبر خوبِ ورزشی. کشتی گیر کشورمان در وزن ۶۰ کیلو گرم موفق شد حریف آذربایجانی خود را شکست دهد و طلایی شود. مهدی محسن نژاد پس از استراحت در دور نخست، در دور دوم با نتیجه ۷ بر ۳ کایتو اینابا از ژاپن را مغلوب کرد. این یوژپلنگ ایرانی در دور بعد و در مرحله یک چهارم نهایی با نتیجه ۸ بر صفر «لی گیو سائو» از چین را شکست داد و به مرحله نیمه نهایی راه یافت. در دور نیمه نهایی مایتو کاوانا از ژاپن را با نتیجه ۷ بر صفر از پیش رو برداشت و به دیدار فینال راه یافت. 

محسن نژاد در دیدار پایانی،  حریف آذربایجانی خود را با نتیجه ۸ برصفر  شکست داد و قهرمان شد. شیر مادر و نان پدر حلالت شیر مرد ایرانی.

* حکایت یک شبِ عروسیِ پر ماجرا !

روایت شده است که حضرت موسی (ع) به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید! از او پرسید: « تو اینجا چه می‌کنی؟» عزرائیل گفت: «امشب آخرین شب زندگی این عروس وداماد است. ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود  آن‌ها در این حجله، جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم.»

حضرت موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت، اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد را زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرئیل نازل شد و گفت: «دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.» 

حضرت موسی از داماد سوال کرد:  دیشب قبل ورود به حجله چه کردند؟ جوان گفت: «وقتی همه رفتند، گدایی در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا به من هم از طعام جشنتان بدهید.» 

به داخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم. غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم، خورد و برایم دعای طول عمر کرد و گفت: برای همسرم هم غذا بدهید، او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را به مرد داد و او در هنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر، رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت. 

وقتی برگشتم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس) از دست همسرم بر روی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب ما بود گشت، پس ما هردو دیشب را تا اکنون به عبادت گذارندیم و العجب شادی ما از این است که دعای آن مرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید. 

جبرئیل  فرمود‌: ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو، باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت!