تارنمای نشنال اینترست نوشت: اقدامات خشونت آمیز انفرادی که توسط افراد مسلح تنها و گروه های راست افراطی انجام می دهند بخشی از جنبش بزرگتر تروریسم داخلی است که دارای ترکیبی از ساختار جنگ داخلی فزاینده است و نشان می دهد جنگ داخلی دوم در آمریکا آغاز شده است. به گزارش پایگاه خبری شهید یاران، […]

تارنمای نشنال اینترست نوشت: اقدامات خشونت آمیز انفرادی که توسط افراد مسلح تنها و گروه های راست افراطی انجام می دهند بخشی از جنبش بزرگتر تروریسم داخلی است که دارای ترکیبی از ساختار جنگ داخلی فزاینده است و نشان می دهد جنگ داخلی دوم در آمریکا آغاز شده است.

به گزارش پایگاه خبری شهید یاران، نشنال اینترست افزود: اعتراضات و ضد اعتراضات، خشونت مسلحانه ناشی از برتری طلبی سفید پوستان و تندروهای سیاسی راست افراطی به خیابان ها، کلاس های درس و رسانه های اجتماعی کشیده شده است. این افزایش افراط گرایی به ضرر افراد در جوامع کوچک و بزرگ است.

«باربارا والتر» کارشناس ارشد خشونت سیاسی در مقاله ای تحت عنوان«چگونه جنگ داخلی یا جنگ شهروندی آغاز می شود» در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: هیچ کس نمی خواهد باور کند که دموکراسی رو به کاهش است و یا به سمت جنگ سوق یافته است. اما برخی ارزیابی ها نشان می دهد که جنگ داخلی دوم در آمریکا آغاز شده است.

وی گفت تا وقتی که این کشور این موضوع را درک نکرده و این تهدید را جدی نگرفته آمریکایی ها نمی توانند آن را برطرف کنند.

«جنگ داخلی دوم آمریکا» اصطلاحی است که توسط برخی کارشناسان برای تقسیم‌بندی مجدد دوره‌هایی از خشونت‌های سیاسی مهم در آمریکا به عنوان «جنگ داخلی» یا به‌طور رایج تر برای بحث دربارهٔ وقوع احتمالی جنگ داخلی آینده به کار می‌رود.

جنگ داخلی آمریکا (۱۲ آوریل ۱۸۶۱- ۹ مه ۱۸۶۵) یک جنگ داخلی در آمریکا بود که میان دولت‌های پشتیبان اتحادیه فدرال (موسوم به اتحادیه) و ایالات جنوبی یا جنوب که رأی به جدایی از ایالات متحده و تشکیل کنفدراسیون ایالات مؤتلفه آمریکا داده‌بودند، به‌وقوع پیوست. علت اساسی جنگ همانا وضعیت برده‌داری ـ به‌خصوص گسترش برده‌داری به قلمروهای ارضیِ تازه کسب‌شده در اثر جنگ آمریکا و مکزیک ـ بود.

اتحادیه ضد افترا در سال ۲۰۲۱ گزارش داد که تروریسم داخلی در آمریکا باعث کشته شدن دستکم ۲۹ نفر در ۱۹ حادثه جداگانه شده است.

همه این قتل ها به جز سه مورد با انگیزه نارضایتی هایی مانند هویت ملی و تئوری «جایگزینی بزرگ»، توسط افراط گرایان راست گرا انجام شده است.

افرادی که به نظریه جایگزینی بزرگ معتقد هستند بر این باورند که توطئه‌ای برای کاهش نفوذ سفیدپوستان در آمریکا و سایر کشورهای غربی وجود دارد.

این ارقام ممکن است در مقایسه با جمعیت بیش از ۳۰۰ میلیونی آمریکا عدد نسبتا کمی به نظر برسد. اما هنگامی که با یک معیار آکادمیک برای جنگ داخلی مقایسه می شود، نگران کننده است.

برنامه داده‌های درگیری اوپسالا (UCDP)، به عنوان یک منبع معتبر در مورد درگیری‌های مسلحانه، جنگ داخلی و خشونت یک‌طرفه را به‌عنوان استفاده عمدی از نیروی مسلح توسط هر گروه رسمی سازمان‌یافته تعریف می کند که منجر به دستکم بیست و پنج کشته مرتبط با جنگ در یک سال می شود.

نگاهی بر نقشه این برنامه درباره آمریکای شمالی رویدادهایی مانند حملات یازده سپتامبر و خشونت های کارتل ها فراقانونی را نشان می دهد و تاکید آن بر گروه های سازمان یافته ای مانند القاعده، داعش و کارتال «سینالوا» (Sinaloa) (از قدرتمندترین گروه‌های جرایم سازمان‌یافته قاچاق مواد مخدر در کشور مکزیک) است

این گزارش خاطرنشان می کند که در این داده ها حملات انفرادی مانند قتل عام ها در سوپرمارکت در شهر بوفالو، حمله به کلیسای کارولینای جنوبی و سایر حملات انفرادی لحاظ نشده است.

سیاستمداران آمریکایی به جای نگاه کردن به پتانسیل جنگ داخلی تنها از دریچه گروه‌های مسلح رسمی، باید بر تعداد فزاینده قتل و کشتار در آمریکا به دست جنبش های غیرمتمرکز حامی برتری سفیدپوستان، سیاست فوق محافظه کاری و تروریسم داخلی تاکید کنند.

این گزارش نتیجه گرفت الگوهایی موجود نشانه هایی از شورش را نشان می دهد که باید خارج از معیارها و تعاریف موجود برای جنگ داخلی شناسایی و به آن پرداخته شود. می توان گفت که جنگ داخلی دوم آمریکا تاکنون آغاز شده است.