روی این دشت ترک خورده ی شب باران بودژن برتر شده ی واقعی انسان بوددر هوایی که پر از حالت شرجی شده بودسایه سار خنک گرمی تابستان بودبدنش شعر پر از زخم ولی هر بیتشمثل دیوان غزلهای خدا درمان بودپیکرش خانه ی پرترکش خرمشهریجگرش قسمتی از ارگ بم کرمان بودلحظه ی آخر و آن تکه […]
روی این دشت ترک خورده ی شب باران بود
ژن برتر شده ی واقعی انسان بود
در هوایی که پر از حالت شرجی شده بود
سایه سار خنک گرمی تابستان بود
بدنش شعر پر از زخم ولی هر بیتش
مثل دیوان غزلهای خدا درمان بود
پیکرش خانه ی پرترکش خرمشهری
جگرش قسمتی از ارگ بم کرمان بود
لحظه ی آخر و آن تکه شدن های تنش
مثل پاره شدن پیکر خوزستان بود
اهل کرمان, نصبش لر و چون رستم زال
ذوالفقار علی و شکل علی مردان بود
کاوه ای بود حسینی چو سیاوش شده بود
برگی از سوره ی ایرانی هر قرآن بود
آشنا بود شب و تشییع و قبری پنهان
یاد تشییع کسی کز همه کس پنهان بود
جسم او رفت ولی روح پر از خاطره اش
برگی از قصه ی شهنامه کی ایران بود
غلامرضا حاتمی۱۳/۱۱/۱۴۰۰
خبر نگار ؛خانم مومنی
Saturday, 26 October , 2024