کاروان‌ دلباخته‌ جمال‌ محبوب‌ را از تنگنای طبیعت‌ به‌ درآوردن‌ و از منزل‌ مثال‌ رهایی بخشیدن‌ و به‌ حرم‌ امن‌ عقل‌ رساندن‌ که‌ عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل‌ می‌دهند در سلاله‌ سلسله‌ سادات‌ و دوده‌ شجره‌ طوبای شهادت‌ یعنی شهید سعید سیدمرتضی آوینی و دیگر هنرمندان‌ متعهد دینی تبلور یافت‌ و می‌یابد.
 بیستم فروردین ۱۴۰۲، سی‌امین سالگرد عروج سید مرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم و راوی روایت فتح است؛ هنرمند، نویسنده و روزنامه‌نگار متعهد به ارزش‌های انقلاب اسلامی ایران که مستندهای تلویزیونی «روایت فتح» او در میان عموم مردم جایگاه شاخصی یافت و ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در منطقه عملیاتی فکه به مقام رفیع شهادت نائل شد. هنرمندی که به تعبیر رضا داوری اردکانی فیلسوف معاصر، «از اهل تظاهر و دورویی و ریا و خودنمایی نبود» و «در زمره کسانی بود که هرچه به ایشان نزدیکتر می‌شدی، آنان را از آنچه می‌پنداشتی بهتر و بزرگتر می‌یافتی.» 
*فقط یک بار و برای آخرین بار به وعده وفا نکرد
رضا داوری اردکانی در یادداشتی درباره او نوشته است: او نظم و ترتیب عجیبی داشت و هیچ‌وقت خلف وعده نمی‌کرد. فقط یک بار و برای آخرین بار به وعده وفا نکرد. روز چهارشنبه ۱۸ فروردین از هم جدا شدیم، گفت پنج‌شنبه به فکه می‌روم و سه‌شنبه یا چهارشنبه هفته آینده می‌‌آیم، یکدیگر را ببینیم، نوشته‌ای هم از کیفش درآورد و به من داد و گفت: «این نوشته، ناتمام است. آن را بخوان.» گفتم:«بهتر نیست آن را تمام کنی؟» گفت:«خیر، نوشته را به من داد و خداحافظی کرد و رفت» و این یادگار او اکنون پیش من است. سه روز بعد خبر شهادتش را آوردند، خبر، خبر او و او نیز لایق آن خبر بود، اما آوینی و مرگ بیگانه نبودند، مرگ چون قهر و عظمت دارد، آدم‌های کوچک و ضعیف را مرعوب می‌کند، اما آن که بزرگ است با مرگ انس می‌گیرد. ما از دوستی بازمانده‌ایم که وجودش مایه اطمینان خاطرمان بود، او با درک مستقیم و با شجاعت خود به قلب خطر می‌رفت و دشواری کارها را می‌آزمود و درک می‌کرد و انحراف‌ها و انواع و اقسام آن را تشخیص می‌داد و می‌شکافت.
*شهید آوینی از منظر آیت الله جوادی آملی
آیت‌الله جوادی آملی به مناسبت شهادت سید مرتضی آوینی پیامی را صادر کرده است که در ادامه بخش‌هایی از این پیام را از نظر می‌گذرانید:
روایت‌ فتح‌ را با درایت‌ شهادت‌ آمیختن، و هنر تصویر را با ظفر تحقیق‌ هماهنگ‌ ساختن؛ و دو قوس‌ نزول‌ و صعود را با منحنی تام‌ هنر اسلامی دور زدن؛ و معقول‌ را با عبور از بستر خیال، محسوس‌ کردن؛ و محسوس‌ را با گذر از گذرگاه‌ تخیل، معقول‌ نمودن؛ و تجرد تام‌ عقلیی را در کسوت‌ خیال‌ کشیدن؛ و از آن‌جا به‌ جامه‌ حس‌ درآوردن‌ و سپس‌ از پیراهن‌ حس‌ پیراستن‌ و کسوت‌ خیال‌ را تخلیه‌ نمودن‌ و به‌ بارگاه‌ تجرد کامل‌ عقلی رسیدن‌ و رساندن‌ و در لفافه‌ هنر، سه‌ عالم‌ عقل‌ و مثال‌ و طبیعت‌ را به‌ هم‌ مرتبط‌ جلوه‌ دادن؛ و کاروان‌ دلباخته‌ جمال‌ محبوب‌ را از تنگنای طبیعت‌ به‌ درآوردن‌ و از منزل‌ مثال‌ رهایی بخشیدن‌ و به‌ حرم‌ امن‌ عقل‌ رساندن‌ که‌ عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل‌ می‌دهند در سلاله‌ سلسله‌ سادات‌ و دوده‌ شجره‌ طوبای شهادت‌ یعنی شهید سعید، سید مرتضی آوینی و دیگر هنرمندان‌ متعهد دینی تبلور یافت‌ و می‌یابد.
هنر سواری دلیر که‌ روی میدان‌ از او
چو کاغذ از کلک‌ او ز لعل‌ گیرد نشان‌

مهمترین‌ شاخص‌ هنر اسلامی همانا توان‌ ترسیم‌ معقول‌ در کسوت‌ محسوس‌ و قدرت‌ تصویر غیب‌ در جامه‌ شهادت‌ است. هنرهای غیراسلامی چون‌ جایی در جهان‌ معقول‌ و ملکوت‌ ندارند و از عقل‌ منفصل‌ بی‌بهره‌ و از مثال‌ منفصل‌ بی‌نصیب‌اند و فقط‌ از وهم‌ وخیال‌ متصل‌ استمداد می‌کنند، هرگز مایه‌ عقلی نداشته‌ و ره‌آورد غیبی ندارند، زیرا مکتبی که‌ ماده‌ را اصیل‌ می‌داند و موجود غیرمادی را خرافه‌ می‌پندارد و تشنه‌ تجرّد و غیب‌ را افسانه‌ تلقی می‌کند، هیچ‌گاه‌ پیامی از عالم‌ عقل‌ و غیب‌ ندارد و هرگز هدفی جز وهم‌ و خیال‌ نخواهد داشت.
*هنر صادق‌ را از کاذب‌ جدا کردن، کار هنرمند الهی است
هنرمند قرآنی همان‌ فرزانه‌ جهان‌بینی است‌ که‌ هرگز به‌ مکتب‌های الحادی اعتنایی ندارد و به‌ ره‌آورد بی‌مایه‌ مکتب‌های مادی چشم‌ نمی‌دوزد و عشق‌ ممدوح‌ هنری و محمود ادبی را با شهوات‌ مشئوم‌ و مذموم‌ بی‌هنری اشتباه‌ نمی‌کند و ساکنان‌ کوی عفاف‌ را به‌ بدحجابی یا بی‌حجابی که‌ نفی عفاف‌ را به‌ همراه‌ دارد دعوت‌ نمی‌نماید و مرغ‌ باغ‌ ملکوت‌ را با نغمه‌ سرد ناسوتیان‌ سرگرم‌ نمی‌کند و فرهنگ‌ برائت‌ از طبیعت‌ و نزاهت‌ از ماده‌ را با آهنگ‌ ناموزون‌ خاکیان‌ از یاد نمی‌برد و سرانجام‌ تسلیم‌ بی‌هنر نادان‌ نمی‌شود.
هنرمند کی زیر نادان‌ نشیند
که‌ بالای سرطان‌ نشسته‌ است‌ جوزا

یعنی‌ در چهره‌ گنبد مینا ستاره‌هایی که‌ شکل‌ خرچنگ‌ و سرطان‌ است‌ بعد از ستاره‌هایی که‌ شکل‌ جوزا و گوسفند سیاه‌ – که‌ در آن‌ نقاط‌ سفیدی است‌ – واقع‌ شده‌ است. غرض‌ آنکه‌ هنر صادق‌ را از کاذب‌ جدا کردن، کار هنرمند الهی است، همان‌طور که تشخیص تشنگی صادق از کاذب به‌ عهده‌ پزشکِ معالج بیمارِ مجروح‌ است‌ و همان‌ طوری که‌ تمیز صبح‌ صادق‌ از کاذب‌ به‌ عهده‌ اخترشناس‌ ماهر است‌ و همان‌ طور که‌ تبیین‌ اشک‌ صادق‌ و تفکیک‌ آن‌ از گریه‌ کاذبِ مدعیان‌ باطل،‌ به‌عهده‌ داوران‌ ورزیده‌ و قاضیان‌ مجرب‌ است. آری‌ امتیاز هنر صادق‌ از کاذب‌ نیز در اختیار متخصصان‌ هنر الهی است‌ که‌ حق‌ را از باطل‌ و آب‌ را از سراب‌ جدا می‌کنند و در پرتو تعلیم‌ روح‌نواز قرآی، پاک‌ را از ناپاک‌ تمایز می‌بخشند: (لیمیز اللّه‌ الخبیث‌ من‌ الطیب.)
اگر هنرمندی از رهگذر صوت‌ حسن‌ و نغمه‌ غم‌زدا یا تصویر و ترسیم‌ و تمثیل‌ روح‌پرور، پیامی به گوش‌ منتظران‌ ندای غیب‌ برساند و از کنگره‌ عرش، صفیر آشنایی به‌ سمع‌ مشتاقان‌ کوی وصال‌ واصل‌ کند و در نتیجه،‌ گروهی را در دامن‌ شرع‌ مقدّس‌ به‌ واجب‌ و مستحب‌ تربیت‌ کرده‌ و از حرام‌ و مکروه‌ رهایی بخشد، همانا هنرپرور اسلامی است.
* ۲ سروده‌ در وصف شهید سید مرتضی آوینی
ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه می‌کرد؟
می‌گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب
می‌گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد
دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گرد تر از گرد
یک روز اگر از من و عشق تو بپرسند
پیغمبرتان کیست، بگو درد، بگو درد
ای سرخ‌تر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوی، درختان همه زردند، همه زرد
ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجره‌ات داغ مرا تازه نمی‌کرد
علیرضا قزوه
 
سلام راوی مجنون، سلام راوی خون
نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون

تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا
نشسته روی لبانت تبسمی محزون

به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد
جهان چه فایده لبریز باشد از قارون

جهان برای تو زندان، برای تو انگور
جهان دسیسه هارون و نقشه مآمون

درون من برهوتی است از حقیقت دور
از این سراب مجازی مرا ببر بیرون

چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود
از این زمانه به فردای دیگری، اکنون

نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است
سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
به سمت عشق پریدی خدانگهدارت
تو مرتضایی و دستان مرتضی یارت…
سیدحمیدرضا برقعی