«من هزار ترکش در بدنم دارم، در یکی از مراجعات من به انگلستان برای درمان درمان، عکس رادیولوژی از این ترکش‌ها تهیه شد که هم‌اکنون در موزه جنگ لندن نگهداری می‌شود. خیلی‌ها به من می‌گویند که این ترکش‌ها را دربیاور، اما من اعتقاد دارم اینها نزد من امانت هستند. من با آنها رفیق هستم.» به […]

«من هزار ترکش در بدنم دارم، در یکی از مراجعات من به انگلستان برای درمان درمان، عکس رادیولوژی از این ترکش‌ها تهیه شد که هم‌اکنون در موزه جنگ لندن نگهداری می‌شود. خیلی‌ها به من می‌گویند که این ترکش‌ها را دربیاور، اما من اعتقاد دارم اینها نزد من امانت هستند. من با آنها رفیق هستم.»

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران به نقل از ایمنا، پنجمین دوره بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی در حالی ماه گذشته در قونیه ترکیه برگزار شد که علی امینی، جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی، چهره ویژه کاروان ایران در این دوره از رقابت‌ها بود. او که متولد سال ۱۳۴۴ است، در نوجوانی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در عملیات فتح خرمشهر در سال ۱۳۶۱ بر اثر اصابت گلوله‌های تیربار دست راستش آسیب دید، اما پیش از بهبودی کامل یک بار دیگر راهی منطقه شد. امینی که در عملیات‌های دیگری مانند فتح‌المبین، محرم و رمضان نیز حضور داشته است، در مرحله پدافندی عملیات محرم و اصابت دو خمپاره از ناحیه دو پا و یک دست مجروح و به افتخار جانبازی نائل آمد.

این جانباز اصفهانی از سال ۱۳۶۶ ورزش را با رشته بسکتبال با ویلچر آغاز کرد و در ادامه نیز رشته‌های تیراندازی، تنیس روی میز، شنا و دارت را تجربه کرد، اما بیشتر موفقیت‌های او در رشته شنا به دست آمد تا این دلاورمرد ایرانی در عرصه ورزش نیز بدرخشد. علی امینی، جانباز جنگ تحمیلی در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا به ماجرای حضورش در جبهه، هم‌نشینی شبانه‌روزی با یادگاری‌های دوران دفاع مقدس و چگونگی روی آوردنش به ورزش قهرمانی پرداخته است.

تحمل درد در حالت هوشیاری
همان اوایل جنگ بود که قصد حضور در جبهه را کردم و برای افزایش آمادگی جسمانی با وجود سن و سال کم وارد بسیج شدم. بعد از گذراندن دوره‌های آموزشی عازم مناطق مختلف عملیاتی شدم. در مدت حضورم در جبهه تا سال ۶۱ چند مرتبه از ناحیه کمر و دست دچار مجروحیت شدم، اما عشق و اعتقادات محکمی که داشتم، دوباره مرا به صحنه نبرد می‌کشاند. دقیق خاطرم هست که روز بیست‌وچهارم آبان‌ماه سال ۶۱ ساعت چهار بعدازظهر در پاسگاه شرهانی عراق بر اثر اصابت خمپاره یک دست و دو پای خود را از دست دادم و تمام آنچه بر من می‌گذشت را کاملاً در حالت هوشیاری و بدون اینکه بیهوش شوم به خاطر دارم. در پی این حادثه تا سه ماه بستری بودم. پس از آن نیز به دفعات زیاد باز به فراخور توانم راهی جبهه می‌شدم و طی این حضورهای متوالی دو سه بار دیگر مجروح و شیمیایی شدم.

با ترکش‌های در بدنم هر شب صحبت می‌کنم
از این جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس در مورد این می‌پرسم که این همه تحمل و اراده از کجا می‌آید؟ و او این‌گونه پاسخ می‌گوید: «دنیا بسیار زود گذر است، همین‌طور که ۴۰ سال از آن روز می‌گذرد، بقیه عمر هم با همین شتاب خواهد گذشت، تحمل این سختی‌ها وقتی بر پایه اعتقادات محکم انسان باشد، آسان است. من هزار ترکش در بدنم دارم، در یکی از مراجعات من به انگلستان برای درمان، عکس رادیولوژی از این ترکش‌ها تهیه شد که هم‌اکنون در موزه جنگ لندن نگهداری می‌شود. خیلی‌ها به من می‌گویند که این ترکش‌ها را دربیاور، اما من اعتقاد دارم اینها نزد من امانت هستند. من با آنها رفیق هستم، بسیاری شب‌ها که به خاطر این ترکش‌ها درد می‌کشم، با آنها صحبت می‌کنم و حتی با وجود آنها به ورزش قهرمانی روی آوردم.

اراده‌ای مضاعف پس از اتمام جنگ
جنگ که تمام شد به سراغ ادامه تحصیل و البته ورزش رفتم. تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس در رشته جنگ نرم و ورزش را هم در دو رشته شنا و تیراندازی ادامه دادم. با وجود اینکه اکثر هم‌تیمی‌های من جوان هستند و شاید میزان معلولیت آنها خیلی کمتر از من باشد، اما من همچنان با تلاش فراوان خودم را در صدر بهترین‌ها در این دو رشته نگه داشته‌ام و صاحب رکورد هستم. در مسابقات اخیری که در ترکیه برگزار شد، از میان ۸۰ نفر، جزو پنج نفر تیم ملی شدم و در آن‌جا نیز به فینال راه پیدا کردم، اما به دلیل بی‌انصافی برگزارکنندگان مسابقه در تلفیق کلاس‌های مختلف مسابقات شنا با وجود تمام توانایی‌ها و تلاش‌هایم از کسب مدال محروم شدم.

گم شدن حین عملیات فتح‌المبین
عملیات فتح‌المبین در منطقه وسیعی صورت گرفت. یک شب حین این عملیات بزرگ بنا به دلایلی، گم شدیم و یکی از دوستان ما مورد اصابت ترکش در ناحیه سر قرار گرفت و نصف سرش رفت. به ناچار چفیه و باندهایی که داشتیم را روی سرش گذاشتیم و او را وسط بیابان رها کردیم و به راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که صدای فریاد او را شنیدیم: “یا حسین! بچه‌ها از آن طرف نروید” و از جایش بلند شد و شروع به هدایت ما کرد. با اوضاع بدی که داشت تا خود صبح راه را به ما نشان داد تا وقتی که سالم به چهل‌پله و منطقه مورد نظر رسیدیم. آن موقع بود که از شدت خون‌ریزی روی زمین افتاد. تا مدت‌ها فکر می‌کردم که او شهید شده است، اما چند وقت پیش در عین ناباوری او را مشغول نگهبانی در حرم زینبیه دیدم. به شوخی به او گفتم که چه‌طور زنده‌ای؟ کلاهش را از سرش برداشت و گفت به جای قسمتی از سرم که نیست، پنبه گذاشته‌ام! و این شاید یکی از کوچک‌ترین معجزاتی بود که ما در جنگ دیدیم.

اعتقادات جوانان امروز از اعتقادات جوانان نسل جنگ کم‌تر نیست
اگر امروز تفاوتی بین نسل‌ها دیده می‌شود، به این دلیل است که در پرورش آنها کوتاهی و قصور داشته‌ایم، از رسانه‌ها گرفته تا مدیریت در هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی. جوانان امروز ما ثابت کرده‌اند که در راه دفاع از ارزش و اعتقادات خود نه تنها از جوانان زمان جنگ کم‌تر نیستند، شاید کمی والاتر هم باشند. نمونه بارز صحبت من شهیدان مدافع حرم مانند شهید حججی‌ها و شهید محمدی‌ها هستند که شاید بهتر از من که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشتم، عمل کردند و حالا در پیشگاه خدای متعال سرافراز هستند. برای همین است که می‌گویم اگر هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی درستی صورت بگیرد، چه بسا آنها از جوانان انقلابی آن دوران نیز بهتر عمل کنند