💢💢💢نان، عشق، شماره هزار 🔸برخی روزنامه نگاری را برای نان می خواهند و برخی دیگر برای نام، اما برخی آن را فقط برای عشق می خواهند و رسالتی که قلم بر دوششان نهاده است. 🔸عشق به بوی کاغذ کاهی و بوی تند نفت و رد جوهر روی آن. 🔸و حالا “یاقوت وطن” به هزارمین شماره […]

💢💢💢
نان، عشق، شماره هزار

🔸برخی روزنامه نگاری را برای نان می خواهند و برخی دیگر برای نام، اما برخی آن را فقط برای عشق می خواهند و رسالتی که قلم بر دوششان نهاده است.

🔸عشق به بوی کاغذ کاهی و بوی تند نفت و رد جوهر روی آن.

🔸و حالا “یاقوت وطن” به هزارمین شماره رسید، هزار شماره پا به پای شما بودیم و سختی ها کشیدیم، گرمی و سردی چشیدیم و هزار شماره پا به پای روزنامه ای نوپا در سنگلاخ بی مهری ها قد کشیدیم.

🔸هزار شماره مهربانی دیدیم از آن هایی که ذاتشان مهربانی است و نا مهربانی دیدیم از آن هایی که دانستن را نه تنها حق مردم نمی دانند که آن را مزاحم بسیاری از نگاه های بی مهرشان به همنوعان خود می پندارند و می پنداشتند.

🔸و در تمام این مدت آنچه به ما انگیزه و امید داد، نگاه های حماتگر مخاطبانی بود که ما را دیدند، ما را خواندند و ما را فهمیدند.

🔸و تجربه کردیم مدیرانی را که در اوج قدرت، رسانه را عنصری مزاحم می پنداشتند و به محض آن که قدرتشان با یک برگه ابلاغ اداری سلب می شد، دوان دوان به سمتمان می دویدند تا برایشان احقاق حق کنیم و خود را محق ترین و مظلوم ترین موجود روی زمین می پنداشتند و روزنامه و رسانه را ابزاری قدرتمند برای احقاق حق.

🔸هزار شماره گذشت و دیدیم کودکان کار زیر پوست شهر قد کشیدند.

🔸هزار شماره گذشت و انتخابات ها دیدیم و شعارها شنیدیم.

🔸روزانه نگران قیمت ها بودیم و خنجر گرانی گلوی خودمان را نیز برید.

🔸هر روز که از عمرمان می گذشت، یک روز خودمان را به خط پایان نزدیک تر می دیدیم و هر روز و هر ساعت تصمیم می گرفتیم در آشفته بازار قیمت ها و نبود ثبات در بازار، به تمام عشق و علاقه امان پشت کنیم و از فردا دیگر با بوی استرس تیتر و مقاله و سرمقاله و یادداشت و گزارش و خبر از خواب بیدار نشویم، ولی عشق به مخاطب چیز دیگری است. قدرت دیگری دارد…

🔸هر روز که روزنامه از زیر چاپ بیرون آمد، گویی رشته نوری از خورشید بر ما تابیدن می گرفت و شب که این رشته نور از فروغ می افتاد، به فکر فردا بودیم و شماره ای که داشت متولد می شد و جامعه ای که همچون زنی آبستن درد زایمان را به دوش می کشید.

🔸هزار شماره گذشت و حالا در حالی وارد هزاره دوم می شویم که پشت سر صدها مطلب راجع به آلودگی، کودکانی که برای لقمه نانی شهر را واکاوی می کنند و نگاه حسرت زده اشان به فرزندان من، تو و دیگر شهروندان آنقدر گزنده است که اشک را میهمان چشمانمان می کند، نوشته ایم.

🔸صدها مطلب نوشتیم برای هوایی که آلودگی کمترین صفتی است که می توان به او داد و سرفه های شهر زیر بار دود و غبار…

🔸صدها بار نوشتیم از سبز و سرخ شدن اتاق شیشه ای و ناز و کرشمه های خودروسازان و نیاز خودروبازان.

🔸از فرهنگ نوشتیم و هنرمندی مردان و زنان هنر آفرین…

🔸از مستطیل سبز و تشک دایره شکل کشتی، از قهرمانانی که زیر لوای پرچم سه رنگ کشورمان افتخار آفریدند و آن هایی که اشک حسرت پیروزی گونه هایشان را نواخت.

🔸از مردان سیاست نوشتیم و وعده ها و از خونی که به دل پیر و مراد و مولایمان ریختند و یا مرحمی که بر دل این سید بزرگوار گذاشتند.

🔸از ابوذرها و مالک ها نوشتیم و از طلحه ها و زبیر های زمانه…

🔸نوشتیم و نوشتیم به عشق خواندن شما مخاطبان عزیز، اما هزاربار مردیم و زنده شدیم و از مردن توبه کردیم و از زنده شدن بیزار، ولی پای عهدی که بستیم ماندیم…

رضا صالحی پژوه