نوجوان شهیدی که با وجود مجروحیت جبهه را ترک نکرد شهید جاویدالاثر احمد جاننثاری برای چندمین بار به جبهه شتافت و با وجود بدنی مجروح در سختترین شرایط در آموزشها شرکت میکرد تا بتواند در عملیاتهای بزرگتری شرکت کند. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، شهید جاویدالاثر احمد جاننثاری در سال ۱۳۴۳ در محله […]
نوجوان شهیدی که با وجود مجروحیت جبهه را ترک نکرد
شهید جاویدالاثر احمد جاننثاری برای چندمین بار به جبهه شتافت و با وجود بدنی مجروح در سختترین شرایط در آموزشها شرکت میکرد تا بتواند در عملیاتهای بزرگتری شرکت کند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، شهید جاویدالاثر احمد جاننثاری در سال ۱۳۴۳ در محله لادان اصفهان و در خانواده مذهبی و کشاورز متولد شد و پس از دوران کودکی راهی مدرسه شد و تا دوره راهنمایی توانست تحصیل کند و پس از آن به شغل تراشکاری مشغول شد. او فردی فعال و زحمتکش بود.
در سال ۵۷ با شروع انقلاب در اکثر مراسم و تظاهراتها شرکت میکرد و دلاوریهایش از همان ابتدا زبانزد همه دوستان و نزدیکان بود. تقید زیادی به انجام تکالیف و ترک محرمات داشت. او با شروع جنگ تحمیلی در همان سال اول با دیدن آموزش نظامی به صورت داوطلبانه به کردستان اعزام شد و چندین ماه در کنار فرماندهان رشید اسلام در کردستان مبارزه میکرد و با شروع شدن عملیاتهای جنوب، راهی جنوب شد.
در عملیاتهای بستان و چذابه شرکت کرد و دوستان زیادی را از دست داد و خود نیز مجروح شد. پس از بهبودی در عملیات بزرگ فتحالمبین شرکت کرد و این بار نیز مجروح شد و باز هم خوب نشده بود که سر از پا نشناخته برای شرکت در عملیات راهی جبهه شد.
این بار در سه مرحله عملیات بیت المقدس شرکت نمود و این بار نیز در مرحله سوم عملیات مجروح شد. آری، یاران حقیقی امام هیچگاه حاضر نبودند لحظهای از فرمان امام کوتاهی کنند و با وجود سختیهای زیاد، بارها و بارها مجروح شدند و باز مانند تشنهای که هرگز سیراب نمیشود سراسیمه به خیل راهیان کربلا میپیوستند.
آری، «احمد» این بار نیز برای چندمین بار به جبهه شتافت و با وجود بدنی مجروح در سختترین شرایط در آموزشها شرکت میکرد تا بتواند در عملیاتهای بزرگتری شرکت کند و این مرتبه با دفعات دیگر فرق داشت، چرا که «احمد» کاملاً عوض شده بود.
در شب عملیات در کنار خاکریز خودی چند دقیقه قبل از عملیات لحظههای حساس نزدیک میشد؛ وقت خداحافظی و روبوسی بود. در چشمان همگی نور ایمان در شب مانند ستاره میدرخشید و از عشق، اشک شوق فرو میریخت. سر و صدای بچهها زیاد بود و هر کس مشغول کاری بود. گریهها، دعاها، ذکرها و روبوسیها… سرانجام خداحافظی.
بعضی گویی خبر از شهادت خود دارند و به همین دلیل به گونهای دیگر خداحافظی میکنند که وصف آن لحظه بسیار دشوار است. کم کم به نیروها آماده باش دادند و ستون به راه افتاد که دیدم یک نفر از ستون عقب افتاد و بر روی بلندی نشسته است. به طرف او رفتم. در تاریکی به او نزدیک شدم، دیدم برادرم «احمد» است که اسلحه در بغل گرفته و با قلبی مطمئن چشم به آسمان دوخته و گریه میکند.
جا خوردم، آب در دهانم خشک شد و زبانم بند آمد؛ پیش خود گفتم که احمد تا به حال پیشتاز در عملیاتها بود، پس چرا این بار گریه میکند؟! شاید میداند شب آخر عمرش است. به او گفتم: احمد پاشو بریم. گفت: داداش برو، من خواهم آمد و من با غبطه خوردن به حال خود رفتم. پس از ۳۰ کیلومتر پیشروی و پاکسازی هر دو مجروح شدیم، ولی تا آخر منطقه تعیین شده پیش رفتیم تا جایی که دیگر چشمان ما قادر به بینایی نبود.
از تاریخ ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۶۲ به بعد دیگر کسی او را ندید؛ چرا که او به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود رسید و تاکنون جاویدالاثر است.
برادران و خواهران، خود را از مسیر انقلاب خارج نکنید
شهید احمد جاننثاری در وصیتنامه خود پس از «بسم الله الرحمن الرحیم» مینویسد: وصیت میکنم اگر چه سنم پایینتر از سفارش کردن است، اما برادران و خواهران، خود را از مسیر انقلاب و امام خارج نکنید. در سنگر مساجد باشید و پاسدار خون شهیدان و اسلحه شهیدان را زمین نگذارید.
پدر و مادرم، گرچه من حق شما را ادا نکردم و پسر خوبی برای شما نبودم، ولی مرا ببخشید و حلال کنید. برای من گریه نکنید، برای امام حسین (ع) و سربازانش و مصائب آنها گریه کنید. برادران و خواهرانم نباید امام تنها بماند. وصیت میکنم که یک سال نماز و روزه برایم بگیرید و فرشی که از من است را داخل مسجد محل بیندازید. والسلام
Monday, 28 October , 2024