شهیدی که با خداحافظی خود خبر از شهادتش می‌داد بعضی گویی خبر از شهادت خود دارند و به همین دلیل به گونه‌ای دیگر خداحافظی می‌کنند که وصف آن لحظه بسیار دشوار است. کم کم به نیروها آماده باش دادند و ستون به راه افتاد که دیدم یک نفر از ستون عقب افتاد و بر روی […]

شهیدی که با خداحافظی خود خبر از شهادتش می‌داد

بعضی گویی خبر از شهادت خود دارند و به همین دلیل به گونه‌ای دیگر خداحافظی می‌کنند که وصف آن لحظه بسیار دشوار است. کم کم به نیروها آماده باش دادند و ستون به راه افتاد که دیدم یک نفر از ستون عقب افتاد و بر روی بلندی نشسته است. به طرف او رفتم. در تاریکی به او نزدیک شدم، دیدم برادرم احمد است که اسلحه در بغل گرفته و با قلبی مطمئن چشم به آسمان دوخته و گریه می‌کند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران؛ بدانید! این دنیا جای مؤمن نیست. این دنیا قفس مؤمن و بهشت کافر می‌باشد. مؤمن در این دنیا باید سختی بکشد. باید خودمان را برای سرای همیشگی آماده کنیم. هر کس در این دنیا اعمال شایسته داشته باشد و پیرو ولایت فقیه باشد، پیروز است. باید حسین‏گونه جان را فدا کنیم و یا زینب‏گونه پیام شهیدان و حسینیان را به گوش عالم برسانیم. (شهید موسی اخروی)، این بار بخوانیم از شهید احمد جان‌نثاری، فرزند رضا، تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۲/۲۳.

*زندگی‌نامه
برادر شهید زندگی شهید احمد جان‌نثاری را این‌گونه روایت می‌کند: «شهید جاویدالاثر احمد جان نثاری در سال ۱۳۴۳ در محله لادان اصفهان و در خانواده مذهبی و کشاورز متولد شد و پس از دوران کودکی راهی مدرسه شد و تا دوره راهنمایی توانست تحصیل کند و پس از آن به شغل تراشکاری مشغول شد.

احمد فردی فعال و زحمتکش بود. در سال ۵۷ با شروع انقلاب در اکثر مراسم و تظاهرات شرکت می‌کرد. در بستن جاده‌ها با دوستانش همکاری داشت و دلاوری‌هایش از همان ابتدا زبانزد همه دوستان و نزدیکان بود. تقید زیادی به انجام تکالیف و ترک محرمات داشت. احمد با شروع جنگ تحمیلی در همان سال اول با دیدن آموزش نظامی به صورت داوطلبانه به کردستان اعزام شد و چندین ماه در کنار فرماندهان رشید اسلام در کردستان مبارزه می‌کرد و با شروع شدن عملیات‌های جنوب، راهی جنوب شد.

در عملیات‌های بستان و چذابه شرکت کرد و دوستان زیادی را از دست داد و خود نیز مجروح شد. پس از بهبودی در عملیات بزرگ فتح المبین شرکت کرد و این بار نیز مجروح شد و باز هم خوب نشده بود که سر از پا نشناخته برای شرکت در عملیات راهی جبهه شد. این بار در سه مرحله عملیات بیت المقدس شرکت کرد و در مرحله سوم عملیات مجروح شد.

یاران حقیقی امام هیچگاه حاضر نبودند لحظه‌ای از فرمان امام کوتاهی کنند و با وجود سختی‌های زیاد بارها و بارها مجروح شدند و باز مانند تشنه‌ای که هرگز سیراب نمی‌شود سراسیمه به خیل راهیان کربلا می پیوستند. آری، احمد این بار نیز برای چندمین بار به جبهه شتافت و با وجود بدنی مجروح در سخت‌ترین شرایط در آموزش‌ها شرکت می‌کرد تا بتواند در عملیات‌های بزرگتری شرکت کند و این مرتبه با دفعات دیگر فرق داشت، چرا که احمد کاملاً عوض شده بود.

در شب عملیات در کنار خاکریز خودی چند دقیقه قبل از عملیات لحظه‌های حساس نزدیک می‌شد. وقت خداحافظی و روبوسی بود. در چشمان همگی نور ایمان در شب مانند ستاره می‌درخشید و از عشق اشک شوق فرو می‌ریخت. سر و صدای بچه‌ها زیاد بود و هر کس مشغول کاری بود. گریه ها، دعاها، ذکرها و روبوسی‌ها و سرانجام خداحافظی.

بعضی گویی خبر از شهادت خود دارند و به همین دلیل به گونه‌ای دیگر خداحافظی می‌کنند که وصف آن لحظه بسیار دشوار است. کم کم به نیروها آماده باش دادند و ستون به راه افتاد که دیدم یک نفر از ستون عقب افتاد و بر روی بلندی نشسته است. به طرف او رفتم. در تاریکی به او نزدیک شدم، دیدم برادرم احمد است که اسلحه در بغل گرفته و با قلبی مطمئن چشم به آسمان دوخته و گریه می‌کند. جا خوردم، آب در دهانم خشک شد و زبانم بند آمد. پیش خود گفتم که احمد تا به حال پیشتاز در عملیات‌ها بود، پس چرا این بار گریه می کند؟! شاید می داند شب آخر عمرش می‌باشد. به او گفتم: احمد پاشو بریم. گفت: داداش برو، من خواهم آمد و من با غبطه خوردن به حال خود رفتم.

پس از ۳۰ کیلومتر پیشروی و پاکسازی هر دو مجروح شدیم، ولی تا آخر منطقه تعیین شده پیش رفتیم تا جایی که دیگر چشمان ما قادر به بینایی نبود. از تاریخ ۲۳ اردیبهشت سال ۶۲ به بعد دیگر کسی او را ندید.»

*وصیت‌نامه
بسم الله الرحمن الرحیم، سپاس خدایی را که شهادت را آفرید تا این که در این وضعیت حساس جنگ حق را تنها نگذاریم. وصیت می‌کنم اگر چه سنم پایین‌تر از سفارش کردن است، اما برادران و خواهران، خود را از مسیر انقلاب و امام خارج نکنید. در سنگر مساجد باشید و پاسدار خون شهیدان و اسلحه شهیدان را زمین نگذارید. پدر و مادرم، گرچه من حق شما را ادا نکردم و پسر خوبی برای شما نبودم، ولی مرا ببخشید و حلال کنید. برای من گریه نکنید، برای امام حسین‌علیه السلام و سربازانش و مصائب آن‌ها گریه کنید. برادران و خواهرانم نباید امام تنها بماند. وصیت می‌کنم که یک سال نماز و روزه برایم بگیرید و فرشی که از من است را داخل مسجد محل بیندازید. والسلام.

شادی روح شهید احمد جان نثاری صلوات، الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم؛ اللهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک.