محسن حججی در حالی در سن ۲۶ سالگی در سوریه به دست داعشیها به شهادت رسید. که مادرش میگوید: وقتی در حرم امام رضا(ع) راضی شدم به سوریه برود، با دوستانش تماس گرفت. و گفت: «من رضایتم را از امام رضا(ع) و مادرم گرفتم و برای اعزام آمادهام». در حالی در سن ۲۶ سالگی در سوریه به دست داعشیها به شهادت رسید. که مادرش میگوید: وقتی در حرم امام رضا(ع) راضی شدم به سوریه برود. با دوستانش تماس گرفت و گفت: «من رضایتم را از امام رضا(ع) و مادرم گرفتم و برای اعزام آمادهام».
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری شهید یاران، ۶ سال پیش در چنین روزی محسن حججی به بدترین شکل به دست داعشیها به شهادت رسید. آنها که ۱۶ مرداد سال ۹۶ با انتشار فیلمی از اسارت حججی در تنف، منطقه مرزی سوریه، عراق و اردن خبر داده بودند. ۲ روز پس از آن یعنی ۱۸ مرداد در مقابل دوربینهای خود سر از تن او جدا کردند.
شهید حججی
این جوان دهه هفتادی نشان داد همچنان راه شهادت باز است و الگویی برای جوانان دهه هفتادی و هشتادی شد. رهبر معظم انقلاب نیز درباره این شهید بزرگوار فرمودند: «خداوند بهواسطه مجاهدت محسن عزیز، ملت ایران را عزیز و سربلند کرد. و او را نماد نسل جوان انقلابی و معجزه جاری انقلاب اسلامی قرار داد».
مراسم تشییع پیکر شهید ححجی با شکوه خاصی برگزار شد. و جوانان در حالی که تصاویری از این شهید در دست داشتند. به ادامه دادن این مسیر تأکید کردند و نوای «لبیک یا حسین» و «لبیک یا زینب» سر دادند. پس از آن دیگر محسن ححجی به عنوان نماد اقتدار و عزت ایران اسلامی شناخته میشود.
وقتی محسن دیگر محسنِ قبلی نبود
محسن حججی متولد ۲۱ تیر سال ۱۳۷۰ در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پس طی کردن دوران مدرسه، در دانشگاه رشته برق خواند و وارد سپاه شد. حدود سه سال پس از ورود به سپاه برای نخستینبار عازم سوریه شد. زهرا مختاری، مادر شهید محسن حججی میگوید: پس از این سفر دیگر محسن آن محسنِ قبلی نبود. و دائم به من میگفت: «برایم آرزوی عاقبت بخیری کن که این عاقبت بخیر با شهادت حاصل میشود». همیشه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) دلتنگی میکرد و میگفت «از شما میخواهم که با سفرم به سوریه موافقت کنید. و برایم دعا کنید که حضرت زینب (س) مرا بپذیرد».
رضایت از مادر برای اعزام به سوریه به سبک شهید حججی
شهید حججی برای خانواده به ویژه مادر احترام ویژهای قائل بود و همیشه از آنها میخواست برای او دعا کنند. برای اینکه رضایت مادرش را برای سفر به سوریه بگیرد. و با رضایت خانواده عازم سوریه شود، تصمیم گرفت. که برای شبهای قدر به حرم امام رضا علیهالسلام بروند تا در آنجا مادر را برای این سفر راضی کند. همه چیز مهیا بود و آنها ۱۰ شب در مشهد حضور پیدا کردند تا نماز و روزههایشان هم کامل باشد.
مادر شهید حججی میگوید: شب ۲۱ ماه رمضان و شبی که تقدیر و سرنوشت همه افراد نوشته میشود. در گوشهای از حرم امام رضا (ع) نشسته بودیم. که بعد از مدتی از آقا محسن جدا شدم و به صحنی دیگر رفتم تا بتوانم در جایی تکیه دهم. قبل از اینکه مراسم قرآن به سر در حرم امام رضا (ع) آغاز شود. همانطور که در صحن حرم امام رضا (ع) نشسته بودم، آقا محسن به من پیام داد. در این پیام نوشته بود: «مامان تو را به خدا برایم دعا کن قسمتم شود. تا به سوریه بروم و نزد حضرت زینب (س) روسفید شوم». در آن لحظه حس غیرقابل وصفی وجودم را فراگرفت و در جواب پیام آقا محسن نوشتم: «ان شاالله».
این پایان ماجرا نبود. شهید ححجی همچنان برای گرفتن رضایت مادر دست به دعا بود. معلوم نبود که در جوار امام رضا علیهالسلام و شب قدر از خداوند چه خواست که به این توفیق نائل آمد.
آخرین شب قدر شهید حججی در حرم رضوی
مادر شهید حال و هوای آخرین شب قدر پسرش را اینگونه روایت میکند: مراسم قرآن به سر آغاز شد. و آقای رئیسی که تولیت حرم رضوی بود، مراسم قرآن به سر را آغاز کرد. دستهایم را به سوی آسمان بلند کردم و به سوی حرم امام رضا (ع) نگاه کردم و گفتم: «یا امام رضا (ع)! تو را به جوادت قسم میدهم حالا که اینقدر دلش میخواهد و بیتابی میکند، قسمتش کن تا به سوریه برود». وقتی مراسم به پایان رسید به آقا محسن گفتم که «من رضایت دادم. اگر میخواهی به سوریه برو». آقا محسن این را گفتم خیلی خوشحال شد و برقی در چشمانش زد که تا ان لحظه اصلا چنین حالی را از او ندیده بودم. همان شب به چند نفر از دوستانش تماس گرفت. و گفت که «من رضایتم را از امام رضا (ع) و مادرم گرفتم و برای اعزام آمادهام».
محسن دیگر برای سفر به سوریه آمده شده بود. با دوستانش دیدار و از آنها طلب حلالیت کرده بود. وقتی قرعه به نام محسن افتاد تا به سوریه رود، دیگر سر از پا نمیشناخت. مدتها خود را برای این سفر آماده کرده بود. محسن برای اینکه خبر اعزامش را به خانواده بگوید، خیلی تلاش کرد تا خانواده را نگران نکند. شب قبل از اعزام با «بسم الله الرحمن الرحیم» از خانواده خداحافظی کرد.
مادر شهید حججی میگوید: شب آخر به او گفتم: «محسن جان نمیخواهم شهید شوی». مرا بوسید و گفت: «مادر من لیاقت ندارم و شهید نمیشوم. دعا کن لایق شوم». وقتی به سمت ترمینال رفت و برای آخر او را بوسیدم انگار میدانستم که دیگر صورت محسنم را نمیتوانم ببوسم. آخرین تماس ما هم شنبه بود به او گفتم «کی برمیگردی؟ علی پسرت خیلی بیقرار است». به من گفت مادر برمیگردم نگران نباش دعا کن روسفید برگردم.
توصیه شهید حججی به حجاب
محسن ححجی با شهادتش رو سفید به کشور بازگشت و نه تنها خانواده بلکه دلهای یک ملت را به شهادتش متأثر کرد. یکی از نکاتی که شهید حججی به آن تأکید داشت موضوع حجاب بود. و حتی مادرش میگوید: محسن میگفت که اگر بی حجابی دیدید، طوری برخورد کنید تا ناراحت نشوند، اما تذکر دهید تا حجاب را رعایت کنند.
محسن حججی زمانی که به شهادت رسید، فرزندی دو ساله به نام علی داشت که در وصیتی به فرزندش نیز آورده است: «سلام پسر گلم! چند کلمهای هم میخواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم! اگر ما نمیرفتیم به حرم حضرت زینب (س) جسارت میشد یا خدایی ناکرده همان خرابههای شام برای حرم حضرت رقیه (س) اتفاق میافتاد. علی جان! من خیلی دلم میخواهد روسفید و شهید شوم و یک بار قبل از ظهور و یک بار بعد از ظهور امام زمان (عج) شهید شوم! به خیال خودم میگویم که این زرنگی است که دو بار برای اسلام شهید شوی! انشالله که بتوانم به این آرزو برسم. اما بازهم راضی به رضای خدا هستم؛ اگر به آرزویم رسیدم. و شهید شدم که الحمدالله اگر هم به آرزویم نرسیدم لایق نبودم و شاید صلاح خدا چیز دیگری است… بعضی وقتها دل کندن از یک سری چیزهای خوب باعث میشود تا یک سری چیزهای بهتری را به دست بیاوری. من از تو و مادرت دل کندم! تا بتوانم نوکری حضرت زینب را به دست آورم! آرزو دارم تا خدا در این سفر به من نگاه کند، خیلی دوستتون دارم مواظب خودتون باشید و سعی کنید طوری زندگی کنید. که خدا عاشقت باشد! اگر خدا عاشقت شود، خوب تو را میتواند خریداری کند. موظب خودتون باشید، دعا کنید من هم رو سفید شوم».
شایان ذکر است، پیکر شهید حججی مهرماه سال ۹۶ یعنی. پس از بیش از ۴۰ روز از دست داعشیها با توافق صورت گرفته حزب الله آزاد شد. و به میهن بازگشت و در نجف آباد اصفهان به خاک سپرده شد.
Tuesday, 29 October , 2024